اروپا در گرداب تصمیم سخت/ آیا اروپا آخرین میخ را به تابوت می‌کوبد؟
  • تیر 30, 1404 ساعت: ۸:۲۲
  • شناسه : 96899
    1
    در حالی که اروپا نقش خود را در بحران هسته‌ای ایران از دست داده و تهدید به فعال‌سازی مکانیسم ماشه عملاً اثرگذاری چندانی ندارد، بن‌بست غنی‌سازی همچنان مانع اصلی توافق است. حملات نظامی آمریکا و اسرائیل نتوانست اراده هسته‌ای ایران را متوقف کند و حتی انگیزه تهران برای بازسازی برنامه خود را تقویت کرد. تنها راه جلوگیری از تشدید بحران، پذیرش مصالحه و راه‌حل‌های ابتکاری با مشارکت منطقه‌ای و نظارت بین‌المللی است.
    پ
    پ

    در حالی که سایه بحران بر فراز برنامه هسته‌ای ایران سنگینی می‌کند و گزینه‌های روی میز بیش از هر زمان دیگری محدود به نظر می‌رسد، منابع دیپلماتیک بلندپایه در اروپا از احیای دوباره گفت‌وگوها میان تهران و قدرت‌های اروپایی خبر داده‌اند.

    مذاکرات تازه‌ای میان نمایندگان ایران و دیپلمات‌های ارشد آلمان، بریتانیا و فرانسه طی روزهای آینده در یکی از شهرهای مهم اروپا کلید خواهد خورد. این اتفاق دقیقاً پس از آن رخ می‌دهد که عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران، در تماسی با همتایان اروپایی خود و مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، بار دیگر بر آمادگی تهران برای یافتن راه‌حلی دیپلماتیک تأکید کرد.

    اروپا؛ تماشاچی بی‌قدرت در صحنه جدید بحران هسته‌ای ایران

    در حالی که گرد و غبار بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران هنوز فرو ننشسته و خاورمیانه بار دیگر در آستانه تنش قرار گرفته، اروپا با حالتی شبیه به شوک و سردرگمی، به نظاره نشسته است. مقاله‌ای در پایگاه تحلیل دِ کانسرویشن، تصویری تلخ از این انفعال ترسیم کرده است. این نشریه می نویسد: «واکنش پایتخت‌های اروپایی به بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران از سوی آمریکا، بیش از آنکه یادآور سیاست‌ورزی باشد، نشانی از انفعال بود.»

    اورزولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا، در اقدامی محافظه‌کارانه تنها به «حق دفاع اسرائیل» بسنده کرد و فریدریش مرتز، صدراعظم آلمان، با صراحتی غیرمعمول، حمله اسرائیل را «کاری کثیف اما ضروری» خواند. بیانیه مشترک فرانسه، بریتانیا و آلمان نیز گامی فراتر نگذاشت؛ صرفاً تلاش آمریکا برای مهار خطر هسته‌ای ایران را توجیه کرد، بی‌آنکه حتی از مشروعیت حقوقی یا پیامدهای بین‌المللی این حمله سخنی به میان آورد. این ملایمت و محافظه‌کاری، وقتی با واکنش خشم‌آلود و قاطع اروپا در برابر حملات روسیه به زیرساخت‌های هسته‌ای اوکراین در سال ۲۰۲۲ مقایسه شود، تضادی آشکار را عیان می‌کند.

    اروپا زمانی خود را طلایه‌دار دیپلماسی در پرونده هسته‌ای ایران می‌دانست؛ نقشی که با وساطت‌های پیچیده و مذاکرات نفس‌گیر، این قاره را به وزنه‌ای تعیین‌کننده در معادلات تهران و غرب تبدیل کرده بود. حتی پس از خروج دونالد ترامپ از توافق هسته‌ای در سال ۲۰۱۸، رهبران اروپایی تا مدتی به تلاش برای حفظ این توافق ادامه دادند و تلاش کردند سیاست‌های یک‌جانبه واشنگتن را تعدیل کنند.

    با این حال، در سایه تحریم‌های ثانویه آمریکا، تمام شریان‌های اقتصادی اروپا به روی ایران بسته شد و شرکت‌های اروپایی یکی پس از دیگری، ناگزیر صحنه را ترک کردند. اروپا که روزگاری سودای استقلال راهبردی از ایالات متحده را در سر می‌پروراند، اینک آشکارا ناتوان از ایستادگی در برابر اراده واشنگتن است؛ وضعیتی که بیش از پیش بر عمق شکاف میان تهران و پایتخت‌های اروپایی افزوده است. در چنین فضایی، اتحادیه اروپا دیگر نه شریک قابل اتکایی برای ایران، بلکه بازیگری فرعی و کم‌اثر در بزرگ‌ترین بحران امنیتی خاورمیانه به نظر می‌رسد.

    پس از خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸، روابط تهران و اروپا مسیر سقوط را با شتابی بی‌سابقه پیمود؛ اما رویدادهای سه سال اخیر این روند را به شکافی عمیق و تقریباً غیرقابل ترمیم تبدیل ساخت. حمایت جمهوری اسلامی ایران از روسیه در جنگ اوکراین عملاً سیاستمداران اروپایی را به جبهه مخالف تهران راند و سایه سنگینی بر هرگونه دیپلماسی باقی گذاشت. در سوی دیگر، حمایت بی‌قیدوشرط اتحادیه اروپا از عملیات نظامی اسرائیل در غزه پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، موجی از خشم و بی‌اعتمادی در تهران ایجاد کرد و فاصله میان دو طرف را باز هم بیشتر ساخت. مجموعه این تحولات، نه‌تنها بستر را برای هرگونه مذاکره سازنده در پرونده هسته‌ای ایران مسدود کرد، بلکه اروپا را عملاً از هر ابزار فشار واقعی علیه تهران تهی ساخت.

    در حالی که اروپا زمانی توانست با شکل‌دهی به یک جبهه منسجم، نقش اصلی را در شکل‌گیری توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ ایفا کند، امروز همان اتحادیه زیر بار شکاف‌های عمیق سیاسی و ایدئولوژیک، عملاً توان اجماع بر سر هیچ سیاست راهبردی در قبال ایران را ندارد. اختلافات درونی میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا بر سر مسائل کلیدی خاورمیانه از نحوه مواجهه با اسرائیل و فلسطین گرفته تا نوع واکنش به بحران‌های منطقه‌ای چنان پررنگ شده که تحقق دوباره هرگونه موضع واحد را تقریباً ناممکن ساخته است. بررسی تنش‌های اخیر بر سر تعلیق همکاری اقتصادی با اسرائیل یا بحث‌های جنجالی درباره به‌رسمیت‌شناختن دولت فلسطین، تنها دو نمونه از این واگرایی عمیق درون اتحادیه هستند.

    دولت ترامپ از همان ابتدا رویکردی تحقیرآمیز نسبت به دیپلماسی اروپایی در پیش گرفت و حتی تازه‌ترین اقدام کاخ سفید یعنی تصمیم به حمله نظامی علیه ایران بدون کوچک‌ترین هماهنگی یا حتی اطلاع‌رسانی به متحدان اروپایی بیش از پیش جایگاه متزلزل و کم‌اثر اروپا را در معادلات حساس خاورمیانه به نمایش گذاشت.

    مکانیسم ماشه و کارایی ضعیف اروپا

    روزنامه نیویورک‌تایمز در گزارشی تازه نوشته است: اگر مذاکرات جدیدی با ایران به نتیجه نرسد، سه کشور اروپایی (آلمان، فرانسه و بریتانیا) آماده‌اند تا «مکانیسم ماشه» را علیه تهران فعال کنند. به گفته این نشریه، هدف اروپایی‌ها این است که روند بازگرداندن تحریم‌های سازمان ملل را تا پایان ماه اوت آغاز کنند. بر اساس این گزارش، با پایان مهلت تعیین‌شده، فرایندی سی روزه برای مذاکره آغاز می‌شود و بعد از آن، اگر شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه جدیدی برای ادامه لغو تحریم‌ها تصویب نکند، همه تحریم‌های قبلی به‌طور خودکار بازمی‌گردد و هیچ کشوری نمی‌تواند جلوی این فرایند را بگیرد؛ چرا که این سازوکار طبق فصل هفتم منشور ملل متحد اجرا می‌شود و همه کشورها را ملزم به اجرای آن می‌کند.

    نیویورک‌تایمز تأکید می‌کند که زمان چندانی باقی نمانده است، زیرا مقامات اروپایی می‌خواهند این فرایند را پیش از آغاز ریاست روسیه بر شورای امنیت (در ماه اکتبر) به پایان برسانند؛ چراکه با شروع ریاست روسیه، احتمال اختلال در این روند بیشتر خواهد شد و همزمان، برخی از بندهای کلیدی توافق هسته‌ای در اواسط اکتبر منقضی می‌شود.  نیویورک‌تایمز تاکید می کند: دولت ترامپ تهدید بازگشت تحریم‌ها را یک اهرم فشار مؤثر می‌داند که می‌تواند تهران را پای میز مذاکره بازگرداند. با این حال، حتی اگر آمریکا هم نخواهد، کشورهای اروپایی امکان فعال‌سازی مکانیسم ماشه را دارند و واشنگتن نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد.

    روزنامه نیویورک تایمز تاکید می کند: با فعال شدن مکانیسم ماشه، همه تحریم‌ها از جمله فروش تسلیحات متعارف به ایران، آزمایش موشک‌های بالستیک، مسدود شدن دارایی‌های مرتبط با برنامه هسته‌ای و موشکی ایران، محدودیت‌های مالی و بانکی و ممنوعیت غنی‌سازی یا بازفرآوری اورانیوم دوباره برقرار خواهد شد. در پایان، نیویورک‌تایمز به موضع ایران هم اشاره کرده و می‌نویسد: تهران تأکید دارد که بازگشت تحریم‌ها فاقد مبنای حقوقی است و اگر این تحریم‌ها بازگردد، از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای خارج خواهد شد. البته خروج ایران از این پیمان، دست‌کم سه ماه طول می‌کشد؛ زمانی که می‌تواند فرصتی تازه برای مذاکره باشد.

    در واقع کارشناسان معتقدند تهدیدات اروپا برای فعال‌سازی «مکانیسم ماشه» علیه ایران، بیش از آنکه واقعی باشد، حکم «پنجه‌هایی بدون دندان» را دارد؛ چرا که اثرگذاری و کارآمدی تحریم‌های اروپایی با تحریم‌های آمریکا قابل مقایسه نیست؛ آن هم در شرایطی که دونالد ترامپ عملاً تصمیم‌گیرنده اصلی در پرونده ایران است و کشورهای اروپایی عضو تروئیکا را در مذاکرات هسته‌ای نادیده می‌گیرد.

    دکتر نبیل الحیدری، پژوهشگر مسائل ایران می‌گوید تأثیرگذاری آمریکا بر ایران بسیار بیشتر از اروپاست و به همین دلیل تهران از آمریکا حساب می برد، در حالی که نسبت به کشورهای اروپایی چنین هراسی ندارد. الحیدری تاکید می کند: «تحریم‌های آمریکا در سال‌های اخیر ایران را در سطوح مختلف فلج کرده، در حالی که تحریم‌های اروپا هرگز چنین اثری نداشته‌اند.»  او همچنین می‌گوید: «اروپا در مقایسه با آمریکا تأثیرگذار نیست و ایران هرگز به اندازه تصمیمات واشنگتن، نگران مصوبات اروپا نبوده است؛ چرا که تصمیمات اروپا با توجه به چنددستگی کشورهای قاره، معمولاً ضعیف‌تر و پرنوسان‌تر است.»

    عاطف زهران، کارشناس روابط بین‌الملل، نیز معتقد است اروپا دیگر هیچ تضمینی برای ایران ندارد و نقش آن پس از خروج ترامپ از توافق هسته‌ای به طور کامل رنگ باخته است. به گفته او، اروپا حتی نتوانست در هیچ سطحی بر ترامپ فشار وارد کند و به همین دلیل ایرانی‌ها متقاعد شده‌اند که اروپا ابزاری برای فشار یا چانه‌زنی در اختیار ندارد. زهران تأکید می‌کند: «هر نوع تحریمی که اروپا وضع کند، با تغییر دولت آمریکا و بازگشت به میز مذاکره، به راحتی کنار گذاشته می‌شود.»

    دنیس سیترینویج، کارشناس ارشد موسسه مطالعات امنیت ملی معتقد است: دستیابی به توافق با ایران، منوط به آن است که آمریکا بتواند در زمینه حق غنی‌سازی ایران مصالحه‌هایی را بپذیرد و در عین حال بداند که تهران حاضر نیست درباره موضوعاتی خارج از پرونده هسته‌ای مذاکره کند. تهدید به بازگشت تحریم‌ها (مکانیسم ماشه)، تحریم‌های جدید و حتی تهدیدات نظامی به‌ویژه پس از جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل، دیگر کافی نخواهد بود.

    اریک بروئر، کارشناس ارشد مسائل بین الملل نشریه فارن پالیسی معتقد است: «تهدید اروپا به فعال‌سازی «مکانیسم ماشه» به‌تنهایی نمی‌تواند ایران را مجبور به پذیرش توافقی کند که به آن تمایلی ندارد. واقعیت این است که ایران همین حالا هم زیر بمباران‌های سنگین قرار گرفته و فشار زیادی را تحمل می‌کند؛ بنابراین هشدار به اعمال تحریم‌های بیشتر یا تهدید به تشدید فشار، در این شرایط شبیه آن است که بعد از مشت زدن، تنها به هل دادن طرف مقابل تهدید کنیم. این رویکرد، بعید است تأثیر جدیدی بر تصمیم تهران بگذارد.»

    درس تاریخ به ترامپ و نتانیاهو: تخریب تاسیسات، اراده هسته‌ای را متوقف نمی‌کند

    بر اساس گزارش فارن پالیسی، هرچند حملات هوایی اخیر، خسارات سنگینی به تأسیسات هسته‌ای ایران وارد ساخت، اما تاریخ بارها نشان داده که ویرانی فیزیکی، هرگز جایگزینی برای امنیت پایدار نیست. نابودی زیرساخت‌های فنی شاید روند توسعه هسته‌ای یک کشور را به‌طور موقت متوقف کند، اما همزمان عطش و انگیزه بازیگر هدف برای بازسازی و تسریع تلاش‌ها جهت دستیابی به بازدارندگی را افزایش می‌دهد.

    در ماجرای کنونی، به نظر می‌رسد دولت ترامپ، درست مانند رهبران اسرائیل، دچار همان توهم همیشگی شده که حملات نقطه‌زن و بمب‌های هوشمند می‌توانند به‌تنهایی سد راه اراده هسته ای تهران شوند. اما واقعیت میدانی چیز دیگری است: اراده هسته‌ای ایران، با هر ضربه و فشار خارجی، نه‌تنها ضعیف نشده بلکه سرسخت‌تر شده است.

    تجربه عملیات‌های مستقیم علیه برنامه‌های هسته‌ای کشورها، چه با هدف تخریب زیرساخت‌های حساس باشد و چه با حذف بازیگران کلیدی یا محدودسازی ظرفیت تسلیحاتی، به‌وضوح نشان داده که این اقدامات تنها بخش کوچکی از معادله بزرگ‌تر هسته‌ای را پوشش می‌دهند. مسیری که به سمت هسته‌ای شدن منتهی می‌شود، صرفاً از دل مهندسی و فن‌آوری عبور نمی‌کند، بلکه نیازمند اراده سیاسی و عزم ملی راسخ است.

    در سال های گذشته برنامه هسته‌ای ایران زیر بار موجی از عملیات‌های خرابکارانه و حملات بی‌سابقه قرار گرفته که هدف همه آن‌ها متوقف‌کردن مسیر هسته‌ای تهران بوده است. با این حال، آنچه در عمل رخ داده، خلاف انتظار طراحان این حملات بوده: ایستادگی و بازیابی سریع توان هسته‌ای پس از هر ضربه، به‌گونه‌ای که برنامه اتمی ایران نه‌تنها متوقف نشد، بلکه با هر موج حمله، قدرتمندتر و منسجم‌تر به میدان بازگشت. از حمله سایبری استاکس‌نت به تاسیسات نطنز در سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ تا ترور هدفمند دانشمندان هسته‌ای ایران بین سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ و عملیات‌های خرابکارانه گسترده اسرائیل علیه نطنز در سال‌های ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱، تهران هر بار با اراده‌ای تازه‌تر و سرمایه‌گذاری گسترده‌تر به بازسازی و پیشبرد برنامه هسته‌ای خود اقدام کرده است.

    مقامات تهران حمله اخیر آمریکا را نه‌تنها نقض آشکار حقوق بین‌الملل می‌دانند، بلکه در واکنشی بی‌سابقه، تهدید کرده‌اند که حتی از معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (ان‌پی‌تی) خارج خواهند شد؛ اقدامی که می‌تواند به معنای توقف کامل بازرسی‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از تأسیسات ایران باشد و عملاً پرونده هسته‌ای را وارد مرحله‌ای غیرقابل پیش‌بینی کند.

    حتی اگر ایران همچنان در چارچوب ان‌پی‌تی باقی بماند، نشانه‌ها حاکی از آن است که سطح همکاری با آژانس به‌شدت محدود خواهد شد؛ تصمیمی که نه‌تنها نظارت جامعه جهانی را تضعیف می‌کند، بلکه ارزیابی‌ها از برنامه هسته‌ای ایران را بیش از گذشته مبهم و غیرشفاف می‌سازد. در تهران، این برداشت تقویت شده که هرگونه مصالحه یا انعطاف، صرفاً زمینه‌ساز آسیب‌پذیری و حملات بیشتر است؛ به‌ویژه زمانی که اطلاعات فنی جمع‌آوری‌شده توسط بازرسان آژانس می‌تواند به نقشه راهی برای حملات آینده تبدیل شود.

    اکنون ایران هدف حملات هماهنگ دو ارتش قرار گرفته و هرگونه عقب‌نشینی یا سازش را به چشم چراغ سبز برای حملات بعدی خواهد دید. تجربه تاریخی نشان می‌دهد کشوری که از زیر آوار بمب جان سالم به‌در می‌برد، زیرساختش را بازسازی می‌کند، درس می‌گیرد و با اراده‌ای مضاعف به راه خود ادامه می‌دهد. بمب‌ها فقط زمان می‌خرند؛ تنها دیپلماسی است که می‌تواند امنیتی پایدار برای منطقه رقم بزند.

    چرا ایران دیگر به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اعتماد ندارد؟

    نشریه ریسپانسیبل استیت کرفت به قلم تایتی اِرَستو، پژوهشگر برجسته مؤسسه تحقیقات صلح استکهلم و یکی از صاحب‌نظران مطرح در حوزه منع اشاعه، در یادداشتی مهم هشدار داده است: حمله ۱۲ روزه اسرائیل به ایران نه‌تنها هیچ تأثیر مثبتی بر کنترل و مهار گسترش تسلیحات هسته‌ای در منطقه نداشت، بلکه آسیب سنگینی به اعتبار و کارآمدی پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) وارد آورد. به باور او، این حمله با به چالش کشیدن اصول و تعهدات بین‌المللی، بنیان‌های رژیم عدم اشاعه را در سراسر خاورمیانه متزلزل ساخته و تردیدهای عمیقی نسبت به آینده نظم جهانی در این حوزه برانگیخته است.

    در تصمیم ایران برای تعلیق همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، بیش از هر چیز، بی‌اعتمادی فزاینده تهران به نهادهای بین‌المللی و هراس از جانبداری آشکار به سود غرب و اسرائیل بازتاب یافته است. از منظر مقامات جمهوری اسلامی، اطلاعات گردآوری‌شده در فرآیند بازرسی‌های آژانس، نه تضمینی برای امنیت، بلکه عاملی بالقوه برای تسهیل حملات بعدی علیه تأسیسات هسته‌ای کشور تلقی می‌شود؛ به همین دلیل، حفظ شفافیت نه‌تنها بی‌فایده، بلکه مغایر با منافع ملی ارزیابی شده است. برای تهران، پیام این وضعیت کاملاً روشن است: تنها راه ایجاد بازدارندگی واقعی، فاصله‌گرفتن از تعهدات بین‌المللی و حتی خروج احتمالی از معاهده ان.پی.تی و حرکت به سمت ظرفیت تسلیحاتی هسته‌ای است.

    بن‌بست غنی‌سازی؛ تکرار یک بحران بی‌پایان

    در هرگونه مذاکرات هسته‌ای با ایران، همچنان گره اصلی بر سر موضوع غنی‌سازی اورانیوم باقی مانده است؛ مسئله‌ای که گذشته، حال و آینده هر توافقی را رقم می‌زند. اصرار دونالد ترامپ بر ممنوعیت مطلق هرگونه غنی‌سازی در ایران  و پافشاری بر راهبرد فشار حداکثری برای وادار کردن تهران به تسلیم عملاً چشم‌انداز توافق را قفل کرده است. رویکردی که نه‌تنها از سوی مقامات ایرانی بارها رد شده، بلکه به یک اصل غیرقابل چانه‌زنی برای جمهوری اسلامی تبدیل شده است؛ ایران به‌وضوح اعلام کرده برنامه غنی‌سازی خود را متوقف نخواهد کرد.

    با وجود فضای تیره و بن‌بست ظاهری در مذاکرات هسته‌ای، همچنان شکاف‌هایی در دیوار سخت‌گیری‌های کاخ سفید دیده می‌شود؛ چرا که رویکرد متناقض واشنگتن درباره سطح مجاز غنی‌سازی و بی‌میلی آشکار ترامپ برای ورود به جنگی فرسایشی و پرهزینه، برخی روزنه‌های سازش را باز نگه داشته است. در میان پیشنهادهای ابتکاری، طرح ایجاد یک کنسرسیوم هسته‌ای منطقه‌ای با مشارکت ایران و کشورهای حوزه خلیج فارس بیش از دیگر گزینه‌ها مورد توجه قرار گرفته است؛ مدلی که نه‌تنها می‌تواند شفافیت و نظارت بین‌المللی بر چرخه غنی‌سازی را به‌طور چشمگیری افزایش دهد، بلکه به‌عنوان نقطه تلاقی منافع امنیتی و سیاسی بازیگران منطقه‌ای مطرح شده است. اما اختلاف اصلی همچنان بر سر محل استقرار تأسیسات مشترک باقی مانده است؛ تهران بر ادامه غنی‌سازی در خاک ایران پافشاری می‌کند، حال آنکه آمریکا خواهان توقف کامل این فعالیت‌ها در مرزهای ایران است.

    با این حال، اگر واشنگتن به انعطافی تازه تن دهد و سطحی از غنی‌سازی را در چارچوب این کنسرسیوم و تحت نظارت گسترده بین‌المللی در خاک ایران بپذیرد، می‌تواند ضمن تحقق هدف عدم اشاعه، یک پیروزی نمادین دیپلماتیک برای ترامپ به ارمغان بیاورد. چنین مصالحه‌ای، هم از بروز بحران جدید جلوگیری می‌کند و هم بستر را برای مدلی نوین از همکاری هسته‌ای منطقه‌ای فراهم می آورد.

    در سناریوی جایگزین، کشورهای منطقه می‌توانند با تکیه بر توافقی جمعی، سقف سطح غنی‌سازی و میزان ذخایر مواد هسته‌ای را محدود کنند و یک سازوکار راستی‌آزمایی بومی مشابه مدل موفق « ABACC» میان برزیل و آرژانتین ایجاد نمایند؛ نهادی که می‌تواند، دست‌کم به‌طور موقت، جای خالی نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در ایران را پر کند و حتی به شفافیت و اعتمادسازی درباره برنامه‌های هسته‌ای کشورهای دیگری همچون عربستان سعودی که خود به دنبال دستیابی به توان غنی‌سازی است کمک نماید.

    اصرار بر تداوم سیاست فشار حداکثری و اتکای صرف به قدرت نظامی، نه‌تنها چشم‌انداز حل بحران هسته‌ای را تیره‌تر خواهد کرد، بلکه خطر فروغلتیدن منطقه به ورطه یک جنگ تمام‌عیار را به شکل خطرناکی افزایش می‌دهد. تنها راه برون‌رفت از این چرخه، اتخاذ یک ابتکار منطقه‌ای با مشارکت و حمایت عملی بازیگران مختلف و عبور آمریکا از بن‌بست فشار و اجبار است؛ راهی که شاید بتواند بار دیگر امید به ثبات و منع اشاعه را در خاورمیانه زنده کند.

    منبع: فرارو به نقل از آکسیوس

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.