از پایان تاریخ تا پایان خوش‌بینی: چگونه «ترس از آینده» جهان را تغییر داد؟
  • شهریور 12, 1404 ساعت: ۱۵:۰۰
  • شناسه : 97928
    0
    استفان والت در این مقاله تاکید می کند که جهانی‌سازی جای خود را به حمایت‌گرایی داده و نهادهای بین‌المللی نسبت به گذشته ضعیف‌تر شدند. سه‌گانه هراس یعنی بحران‌های اقتصادی، تغییرات اقلیمی و رقابت قدرت‌های بزرگ همراه با تروریسم، مهاجرت و همه‌گیری‌ها، فضای جهانی را پر از ناامنی و ترس کرده است. این ترس‌ها ابزار دست خودکامگان برای تمرکز قدرت و تضعیف دموکراسی شده و مردم، به‌جای بررسی عقلانی واقعیت‌ها، به وعده‌های فریبنده اقتدارگرایان پناه برده‌اند.
    پ
    پ

    در طول دهه‌های اخیر دانش‌پژوهان، تحلیل‌گران و سیاستمداران بارها دچار پیش‌بینی‌های نادرست شده‌اند و برخی از این خطاها واقعاً چشمگیر بوده است. از نگاه من، بزرگ‌ترین خطای ژئوپولیتیک در پنجاه سال گذشته، باوری بود که پس از پایان جنگ سرد شکل گرفت: این تصور که جهان به‌طور اجتناب‌ناپذیر در مسیر آینده‌ای لیبرال، صلح‌آمیز و به‌طور مداوم شکوفاتر قرار گرفته است.

    ین دیدگاه که در ادعای مشهور فرانسیس فوکویاما درباره رسیدن بشر به «پایان تاریخ» بازتاب یافت، هرچند محدود به او نبود، بر مجموعه‌ای از فرضیات خوش‌بینانه استوار بود: گسترش بی‌وقفه دموکراسی، کاهش موانع تجارت و سرمایه‌گذاری به سود همگان، کمرنگ‌شدن ملی‌گرایی، بی‌اهمیت‌شدن روزافزون مرزها، نقش‌آفرینی نهادهای جهانی در مدیریت دشوارترین مسائل بین‌المللی و محدودشدن خطر جنگ به چند دولت ضعیف و بی‌اهمیت که رهبرانشان هنوز «پیام زمانه» را دریافت نکرده‌اند.

    جهان پسالیبرال: پایان نظم خوش‌بینانه دهه ۹۰

    اگر همه این پیش‌بینی‌ها تحقق می‌یافت، واقعاً شگفت‌انگیز می‌بود. به همین دلیل می‌توان به‌سادگی دریافت چرا بسیاری از نخبگان سیاسی و فکری در دهه ۱۹۹۰ مجذوب چنین چشم‌اندازی شدند. فروپاشی کمونیسم شوروی‌گونه، تثبیت موقعیت ایالات متحده در اوج قدرت بی‌رقیب و گرایش بخش بزرگی از جهان به نسخه‌ای لیبرالی از نظم سیاسی و اقتصادی، ظاهراً این چشم‌انداز را تأیید می‌کرد. در همان زمان، دموکراسی در اروپای شرقی و آمریکای لاتین گسترش یافت، روند جهانی‌سازی شتاب گرفت و احترام به حقوق بشر در سطح بی‌سابقه‌ای اوج گرفت.

    بسیاری از تحلیل‌گران و سیاستمداران انتظار داشتند که چین و دیگر نظام‌های تک‌حزبی نیز به‌تدریج به سمت دموکراسی چندحزبی حرکت کنند. در ایالات متحده نیز، هم بین‌الملل‌گرایان لیبرال و هم نومحافظه‌کاران در صفوف تصمیم‌سازی غالب شدند و با اعتمادبه‌نفس بر آن شدند که جهان را بر اساس تصویر آمریکا بازآفرینی کنند و نظمی لیبرال را در سطح جهانی مستقر سازند.

    به سال ۲۰۲۵ که می‌رسیم و به ربع قرن گذشته می‌نگریم، آشکار شده است که پیش‌بینی‌های خوش‌بینانه دهه ۱۹۹۰ تقریباً به‌طور کامل نادرست از آب درآمدند. چین نه‌تنها به سوی لیبرال‌سازی حرکت نکرد، بلکه استبدادی‌تر شد. روسیه نیز پس از تجربه‌ای کوتاه از دموکراسی انتخاباتی، بار دیگر به خودکامگی بازگشت. در واقع، طی دو دهه گذشته روندی جهانی در جریان بود: «افول پیوسته دموکراسی در سراسر جهان حتی در خود ایالات متحده»

    چین، روسیه و آمریکا به‌تدریج در برخی الگوهای حکمرانی به هم شباهت یافتند، اما این ایالات متحده بود که بیش‌تر به خودکامگی‌های فاسد شباهت پیدا کرد تا بالعکس. در دوران ریاست‌جمهوری ترامپ، قدرت اجرایی به‌طرزی بی‌سابقه و با کمترین نظارت گسترش یافت. حاکمیت قانون تضعیف شد، رئیس‌جمهور با بهره‌گیری از نفوذ سیاسی از دانشگاه‌ها، مؤسسات حقوقی و شرکت‌های خصوصی امتیازگیری کرد ـ مشابه آنچه شی جین‌پینگ در چین انجام داده بود. دولت ترامپ همچنین به انتقام‌گیری‌های شخصی علیه مخالفان و منتقدان روی آورد و نیروهای فدرال را برای نمایش قدرت در پایتخت مستقر کرد؛ اقدامی که بیش از هر چیز، شهروندان عادی را مرعوب ساخت.

    در همین حال، روند جهانی‌سازی جای خود را به حمایت‌گرایی فزاینده داد. رهبران غیرلیبرال در کشورهایی چون هند، مجارستان و حتی ایالات متحده قدرت را در دست گرفتند. نهادهای بین‌المللی همچون سازمان ملل متحد، سازمان تجارت جهانی، سازمان بهداشت جهانی، اتحادیه اروپا و رژیم عدم اشاعه هسته‌ای نسبت به سی سال پیش ضعیف‌تر و کم‌اثرتر شدند. به بیان دیگر، خوش‌بینی لیبرالی که زیربنای سیاست خارجی ایالات متحده و اروپا قرار داشت، به‌شدت خطا از کار درآمد.

    بی‌تردید، علل متعددی در این شکست دخیل بودند: غرور آمریکایی، پیامدهای فرساینده «جنگ‌های بی‌پایان»، تأثیرات منفی رسانه‌های اجتماعی، خیزش اقتصادی چین، بحران مالی ۲۰۰۸، نبود پاسخ‌گویی در میان نخبگان و افزایش نابرابری. برخی از تحلیل‌گران حتی کتاب‌هایی کامل برای توضیح چرایی شکست پروژه نظم جهانی لیبرال نوشتند. اما در ورای این عوامل آشکار، نیروهای عمیق‌تری نیز عمل می‌کردند که به چرخش ضدلیبرال سیاست در نقاط مختلف جهان از جمله خود ایالات متحده منجر شدند. رشته مشترک همه این نیروهای ژرف، «ترس از آینده‌ای نامعلوم» بود. کافی است به نگرانی‌هایی بیندیشیم که شهروندان فاقد ثروت و امتیازات کلان امروزه با آن‌ها دست به گریبانند.

    سه‌گانه هراس: اقتصاد، اقلیم و رقابت قدرت‌ها

    نخستین مسئله، افزایش عدم اطمینان اقتصادی بود. این عدم اطمینان ریشه در مجموعه‌ای از عوامل ساختاری و سیاستی داشت: نابرابری فزاینده، گسترش فساد و سرمایه‌داری رفاقتی، تأثیرات فناوری‌های نوین همچون هوش مصنوعی و رباتیک بر آینده نیروی کار، نرخ بالای بیکاری جوانان در بسیاری کشورها حتی در رشته‌های علوم و مهندسی ـ عقب‌ماندگی بهره‌وری در برخی اقتصادهای بزرگ و روند پیرشدن جمعیت‌ها.

    در ایالات متحده نیز حضور رئیس‌جمهوری که درکی از تجارت بین‌الملل و اقتصاد کلان نداشت، وضعیت را تشدید کرد. هم‌زمان، دور تازه‌ای از آزادسازی بی‌محابای بازارهای مالی آغاز شد؛ روندی که نتیجه‌ای جز بحران نمی‌توانست به همراه داشته باشد و بازارهای سهام نشانه‌های آشکار حبابی‌شدن را بروز دادند. در چنین شرایطی، هر فردی که هنوز ثروت کلان نینداخته و نسبت به آینده اقتصادی خود اندکی نگران نبود، در واقع به اندازه کافی به واقعیات توجه نکرده بود.

    مسئله دوم، تغییرات اقلیمی بود؛ پدیده‌ای که آثار آن روزبه‌روز آشکارتر و تقریباً به‌طور کامل زیان‌بار و پرهزینه می‌شد و چشم‌انداز بدترشدن آن محتمل بود. اگرچه ترامپ و جریان موسوم به ماگا این پدیده را انکار کردند و حتی اقداماتی در جهت تشدید بحران انجام دادند، اما قوانین فیزیک و شیمی نه پست‌های شبکه‌های اجتماعی را می‌خوانند و نه رسانه‌هایی همچون فاکس‌نیوز را تماشا می‌کنند. واقعیت علمی انکارناپذیر بود: آینده‌ای گرم‌تر، پر بادتر، پرباران‌تر و پرخطرتر در پیش است. جوانان در سراسر جهان به‌خوبی دریافتند که با بحرانی جدی مواجه‌اند؛ بحرانی که حتی برخی را به این نتیجه رساند که داشتن فرزند در چنین شرایطی تصمیمی مسئولانه نیست.

    مسئله سوم، بازگشت رقابت قدرت‌های بزرگ بود. لحظه کوتاه «تک‌قطبی» در نظام بین‌الملل پایان یافت و چین، روسیه، ایالات متحده و چند قدرت دیگر بار دیگر در تعارض مستقیم قرار گرفتند. مسابقه‌ای تازه در زمینه تسلیحات آغاز شد و کانون‌های بحران متعددی شکل گرفتند که احتمال برخورد مستقیم در آن‌ها وجود داشت. هرچند جنگ جهانی سوم اجتناب‌ناپذیر نیست، اما خطر آن به‌طور چشمگیری افزایش یافته است. در همین راستا، دولت‌های بیشتری احتمالاً درصدد دستیابی به سلاح هسته‌ای برخواهند آمد؛ فرآیندی که شاید در بلندمدت نوعی بازدارندگی ایجاد کند، اما در کوتاه‌مدت انگیزه‌های پرقدرتی برای جنگ‌های پیشگیرانه فراهم می کند و بر دامنه دلایل ترس می افزاید.

    سایه ترس بر دموکراسی؛ از تروریسم تا همه‌گیری

    تروریسم را نیز نباید از نظر دور داشت. هرچند میزان تهدید واقعی آن در زندگی روزمره بسیاری از مردم اغلب بزرگ‌نمایی شد و در برخی موارد حتی عمداً برای اهداف سیاسی اغراق گردید؛ اما در مناطقی از جهان همچنان معضلی جدی باقی ماند. ترس از خشونت‌های سیاسیِ تصادفی همچنان سایه‌ای سنگین بر ادراک عمومی افکند و احساس ناامنی مزمنی را دامن زد.

    مسئله مهاجرت و پناهندگان نیز به دغدغه‌ای مهم تبدیل شد. در بسیاری جوامع این هراس شکل گرفت که ورود گسترده مهاجران موجب «غرق شدن» کشورها و نابودی فرهنگی آن‌ها خواهد شد. چنین نگرانی‌هایی پشتوانه نظریه‌های توطئه‌آمیز و پارانویایی‌ای همچون «نظریه جایگزینی بزرگ» بودند؛ نظریه‌ای که به یکی از ارکان مرکزی جنبش ملی‌گرایی سفید تبدیل شد. حتی کشورهایی با جمعیت سالخورده و نیاز مبرم به نیروی انسانی تازه، نسبت به این مسئله حساسیت نشان دادند. در ایالات متحده، جامعه‌ای که تاریخی طولانی از جذب و ترکیب مهاجران داشت، این ترس به شکل ایجاد موانع تازه برای ورود و حتی اخراج ساکنان مولد نمود یافت؛ گویی می‌خواستند عقربه‌های زمان را به عقب بازگردانند. در نتیجه، به‌جای حرکت به سمت جهانی متساهل و جهان‌وطن، ترس از «دیگری» موجی از واکنش‌های هویتی در سراسر جهان برانگیخت.

    این روند با تهدیدهای بهداشتی نیز هم‌زمان شد. مگر آن‌که کسی توانایی استخدام ایمنی‌شناس شخصی یا خرید جزیره‌ای خصوصی برای قرنطینه داشت، نگرانی از همه‌گیری بعدی اجتناب‌ناپذیر بود. تجربه‌های اخیر از ایدز تا سارس، ابولا و سرانجام کووید-۱۹  نشان دادند که همه‌گیری‌های جهانی واقعیتی محتمل‌اند، نه صرفاً کابوسی فرضی. بسیاری تحلیل‌گران هشدار دادند که همه‌گیری بزرگ دیگری دیر یا زود رخ خواهد داد؛ هشداری که با دیدگاه‌های غیرعلمی برخی مقامات به چالش کشیده شد. در چنین فضایی، برخی شهروندان به این نتیجه رسیدند که نظام‌های دموکراتیک دیگر توان مدیریت بحران‌ها را ندارند و آنچه نیاز دارند «یک دیکتاتور» است؛ با این استدلال پوچ که اگر اقتدارگرایی در دیگر کشورها «به‌خوبی» عمل کرده، چرا نباید در اینجا هم امتحان شود.

    سیاستِ هراس؛ ابزار محبوب خودکامگان برای کسب قدرت

    زمانی که جوامع در معرض هراس شدید قرار گرفتند، گرایش عمومی به سوی اقتدارگرایانی شکل گرفت که بیش از هر چیز وعده «امنیت» می‌دادند. نمونه بارز این روند پس از حملات ۱۱ سپتامبر القاعده رخ داد: جامعه آمریکا کمتر کسی را یافت که مفاد «قانون میهن‌پرستی»، گسترش نظارت داخلی یا اشغال کشورهایی را که هیچ نقشی در حملات نداشتند، به‌طور جدی زیر سؤال ببرد. وقتی ترس به اندازه کافی شدید می‌شود، مردم منتظر نمی‌مانند تا واقعیت‌ها را دقیق بررسی کنند یا درنگی خردمندانه برای یافتن بهترین پاسخ‌ها داشته باشند؛ آن‌ها می‌خواهند کسی بلافاصله کنترل را به دست گیرد و با خطر رویارو شود.

    در شرایط آرمانی، چنین وضعیتی می‌توانست رأی‌دهندگان را به انتخاب رهبرانی شایسته سوق دهد؛ رهبرانی که بی‌وقفه برای یافتن پاسخ‌های کارآمد به مشکلات متنوع تلاش کنند. اما در عمل، ترس بیش از حد غالباً مردم را آماده پذیرش وعده‌های فریبنده خودکامگانی می‌کرد که در نمایش اقتدار و شایستگی استاد بودند؛ حتی اگر واقعیت خلاف آن را نشان می‌داد. جاه‌طلبان اقتدارگرا به‌خوبی این نقطه ضعف را درک کرده بودند؛ به همین دلیل یا نگرانی‌های مشروع را بزرگ‌نمایی می‌کردند یا شرایط اضطراری ساختگی می‌آفریدند تا تمرکز قدرت در دستان خود را توجیه کنند و افکار عمومی را از پیامدهای واقعی اقداماتشان منحرف سازند.

    فرانکلین روزولت، رئیس‌جمهور ایالات متحده، در نخستین مراسم تحلیف خود جمله‌ای مشهور بیان کرد: «تنها چیزی که باید از آن ترسید، خود ترس است.» با این حال، این گزاره به‌طور کامل دقیق نبود. برخی تهدیدها واقعاً نیازمند پاسخ فوری بودند و نگرانی در مورد آن‌ها منطقی به نظر می‌رسید. مسئله اصلی این بود که نباید اجازه داد ترس ما را فلج کند یا قضاوتمان را مخدوش سازد. بزرگ‌ترین خطری که جوامع با آن مواجه شدند، این بود که هراس از آینده، آن‌ها را وسوسه کرد به رهبرانی تکیه کنند که نه تنها قادر به حل مشکلات نبودند، بلکه با عطش بی‌پایانشان برای قدرت شخصی، چشم‌انداز یک نظم لیبرال جهانی و آزادتر را به خاطره‌ای کمرنگ تبدیل کردند.

    منبع: فرارو

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.