رژیم صهیونیستی پس از ۲ سال جنگ در غزه به گونهای عمل کرد که گویی مصمم به تحقق ایده «تغییر خاورمیانه» است که «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر این رژیم پس از در گرفتن این جنگ، آن را ترویج داد. این ایده به معنای بازتنظیم روابط قدرت منطقهای به نفع اسرائیل بود و در این راستا این رژیم به طور همزمان با غزه، لبنان، یمن، ایران و بعدا سوریه درگیر شد اما نتایج آن تصویری پیچیده از دستاوردهای نسبی، مقاومت پایدار و هزینههای راهبردی جدید را آشکار میکند.
به گزارش ایسنا، اکنون منطقه غرب آسیا پس از جنگ غزه و گسترش آن وارد مرحله جدیدی شده است که که در آن تغییرات در موازنه قدرت انکارناپذیرند اما هنوز کاملا تثبیت نشدهاند.
مرکز مطالعات الجزیره در یادداشتی با این مقدمه به بررسی تحولات منطقه پرداخته و نوشت: قدرت منطقهای پیش از جنگ عمدتا میان ترکیه، ایران، عربستان سعودی و اسرائیل تقسیم شده بود که هر یک بر پایههای اقتصادی، نظامی و ایدئولوژیک متمایزی تکیه داشتند. ترکیه رشد اقتصادی، صنایع نظامی و قدرت نرم ریشهدار در پیوندهای تاریخی و مردمی را ترکیب کرده بود. نفوذ عربستان سعودی متکی بر وسعت، جایگاه مذهبی و ثروت آن و در عین مدیریت محتاطانه گسترش(نفوذ) ایران، به دنبال ثبات بود. ایران بر هویت انقلابی، میراث امپراتوری و اتحادهای منطقهای خود تکیه داشت، به ویژه پس از حمله آمریکا به عراق. اسرائیل بهرغم جغرافیا و جمعیت محدود آن از برتری نظامی و فناوری قاطع با پشتیبانی غرب برخوردار بود، در حالی که در انزوا قرار داشت و همسایگانش به آن بیاعتماد بودند.
حملات ویرانگر علیه غزه، حماس را از نظر نظامی یا سیاسی شکست نداد
عملیات «طوفانالاقصی» علیه اراضی اشغالی از سوی جنبش حماس حس آسیبناپذیری رژیم صهیونیستی را درهم شکست. این حمله شکستهای امنیتی عمیق را افشا و بازدارندگی این رژیم را تضعیف کرد که مدتها محور دکترین دفاعی آن بود. رژیم صهیونیستی نه تنها با یک جنگ تمامعیار علیه غزه، بلکه با کارزاری نظامی پاسخ داد که هدفش درهم شکستن مقاومت و احیای سلطه در سراسر منطقه بود. غزه با متحمل تخریب و ویرانی بیسابقه شد که حماس و پایگاه اجتماعی آن را هدف قرار داد و به فاجعه عظیم انسانی انجامید.
به نوشته الجزیره، «اسرائیل حتی با وجود پذیرفتن آتشبس از سوی حماس نتوانست این جنبش را از نظر نظامی یا سیاسی شکست دهد. حماس دهها هزار جنگجو را حفظ کرد و یک نیروی سیاسی مسلط باقی ماند، در حالی که اسرائیل نتوانست به طور کامل بر غزه مسلط شود یا آوارگی اجباری را بر مردم آن تحمیل کند.»
ناکامی در ممانعت از در هم شکستن حزبالله و بازدارندگی در قبال انصارالله یمن
رسانه قطری در ادامه نوشت: «اسرائیل فراتر از غزه در جبهههای متعدد اقداماتش را تشدید کرد؛ رهبران ارشد جنبش حزبالله را در لبنان ترور کرد، پایگاههای آن را ویران کرد و این گروه را به شمال رود لیتانی راند. اگرچه حزبالله متحمل تلفات عمده شد و به مجبور شد موضع دفاعی اتخاذ کند اما جایگاه مردمی و توان تجدید قوای خود را حفظ کرد. در همین حال، دولت لبنان همچنان ناتوان یا بیمیل به خلع سلاح آن بود. در یمن، حملات اسرائیل نتوانست مانع از اقدامات حوثیها(انصارالله یمن) شود. آنها توانایی خود در مختل کردن کشتیرانی جهانی را نشان دادند و به واسطه حمایت از غزه مشروعیت منطقهای کسب کردند.»
تهاجمی که ایران را به عنوان یک قدرت منطقهای حذف نکرد
در ادامه این مطلب با اشاره به جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی علیه ایران در ماه ژوئن که منجر به ترور و به شهادت رساندن فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هستهای، همچنین شهادت شماری از شهروندان غیرنظامی شد، مطرح شد که «ایران بهرغم خسارات سنگین، تخصص هستهای خود را حفظ کرد و به احتمال زیاد اورانیوم غنیشده خود را نگه داشت.»
طبق این مطلب، حملات رژیم صهیونیستی «ایران را به عنوان یک قدرت منطقهای حذف نکرد.»
این رسانه با ادعایی درباره نقش ایران در سوریه در پس سقوط دولت «بشار اسد» در پی شورش گروههای مسلح در این کشور نوشت: «سقوط رژیم اسد در سوریه که پیامد ناخواسته تاثیر منطقهای جنگ بود، تغییر عمدهای ایجاد کرد؛ نفوذ ایران و حزبالله کاهش یافت اما اسرائیل با تعمیق تهاجم نظامی، هدف قرار دادن داراییهای سوریه و مداخله در جنوب سوریه پاسخ داد. اسرائیل به جای تحکیم آرامش در جبهه شمال شرقی خود جبهه سوریه را بازگشایی و سوریه تضعیف شده پس از اسد را به منبع جدید تنش تبدیل کرد.»
مرکز مطالعات الجزیره در بخش پایانی این گزارش نتیجهگیری کرد: «این تحولات موجب بازتنظیم روابط منطقهای گستردهترشد. کاهش نفوذ ایران در سوریه احساس تهدید راهبردی عربستان سعودی را کاهش داد و در همین حال اقدامات اسرائیل در غزه و فراتر از آن عادیسازی روابط را از نظر سیاسی غیرممکن ساخت. رهبران سعودی به طور علنی هرگونه عادیسازی روابط با اسرائیل را به مسیری معتبر به سوی تشکیل یک دولت فلسطینی مستقل گره زدند و عملا فرایندی را که اسرائیل زمانی آن را یک دستاورد راهبردی بزرگ میدانست به تعویق انداختند. همان زمان روابط اسرائیل و ترکیه به شدت تیرهوتار شد؛ آنکارا برای اولین بار از سال ۱۹۵۰ احتمال رویارویی مستقیم را رد نکرد و نهادهای اسرائیلی حالا دیگر با ترکیه به عنوان یک رقیب راهبردی بالقوه، بهویژه در حوزه سوریه رفتار میکردند.
به طور کلی جنگ خاورمیانه را تغییر داد اما استیلای راهبردی واضحی به اسرائیل نداد. اسرائیل رقبای خود را تضعیف کرد اما نتوانست آنها را از موازنه قدرت منطقهای حذف کند که با این کار فرصتهای دیپلماتیک عمدهای را از دست داد، خصومت با دولتهای کلیدی منطقه را عمیقتر ساخت و انزوای خود را تقویت کرد. نتیجه آن منطقهای است بیثباتتر است که توزیع مجدد قدرت در آن رخ داده اما چشمانداز هیچ نظم پایداری برای آن وجود ندارد.»
منبع: خبرآنلاین





ثبت دیدگاه