حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر مهمان در موسسه آلمانی امور بینالملل و امنیتی (SWP) و پژوهشگر موسسه روابط بینالملل هلند، در مقالهای در وبگاه اندیشکده شورای خاورمیانه در امور جهانی، به بررسی راههای موجود برای خروج از بنبست هستهای ایران پرداخته است. اکوایران در ادامه ترجمه این مقاله بلند را ارائه
همبستگی در مهمترین تغییر در رویکرد هستهای
در ۲ ژوئیه ۲۰۲۵، رئیسجمهور ایران، مسعود پزشکیان، قانونی را رسماً به اجرا گذاشت که همکاری ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) را به حالت تعلیق درآورد. این اقدام که بهطور یکصدا در مجلس ایران تصویب و سپس توسط شورای نگهبان تأیید شد، عملاً بازرسیها و گزارشدهی آژانس از برنامه هستهای ایران را «تا زمانی که امنیت تأسیسات هستهای تضمین شود» متوقف کرد.
این قانون مهمترین تغییر در رویکرد هستهای ایران از زمان پیوستن این کشور به معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) در سال ۱۹۷۰ به شمار میرود.

این اقدام چشمگیر بلافاصله پس از جنگ دوازدهروزه ۲۰۲۵ میان ایران و اسرائیل رخ داد؛ جنگی که با حملات هماهنگ اسرائیل و آمریکا به تأسیسات هستهای ایران در نطنز، فردو و اصفهان به اوج رسید. هرچند میزان خسارت واردشده به برنامه هستهای ایران همچنان محل مناقشه است، اما این حملات بحثها درباره مسیر آینده سیاست هستهای تهران را شدت بخشیده است. مقامهای ایرانی تأکید دارند که تعلیق دسترسیهای روتین آژانس به معنای قطع کامل روابط با این نهاد نیست. بلکه آنها اصرار دارند که هرگونه همکاری آینده باید ذیل نقشهراه جدیدی مذاکره شود که شرایط امنیتی پس از جنگ را در نظر بگیرد.
با این حال، تصمیم ایران با فشارهای خارجی بیشتری مواجه شده است. در اوت ۲۰۲۵، طرفهای اروپایی توافق هستهای ۲۰۱۵ (بریتانیا، فرانسه و آلمان) تصمیم گرفتند سازوکار «بازگشت خودکار تحریمها» (snapback) را فعال کنند؛ اقدامی که مجموعه کامل تحریمهای سازمان ملل پیش از ۲۰۱۵ را که ذیل برجام لغو شده بود، دوباره برقرار میسازد. این تصمیم به پایان یافتن محدودیتهای کلیدی شورای امنیت سازمان ملل طبق قطعنامه ۲۲۳۱ در اکتبر گره خورده بود. این اقدام شدید اتحادیه اروپا نشان میدهد که چگونه تعلیق همکاری ایران با آژانس به بخشی از بحث گستردهتر درباره اعتبار بلندمدت هنجارها و استانداردهای بینالمللی منع اشاعه سلاحهای هستهای تبدیل شده است.
در این فضای سرشار از عدم قطعیت، کارشناسان و ناظران بهطور فزایندهای مقایسههایی با سیاست دیرینه اسرائیل در زمینه «ابهام هستهای» انجام میدهند. این بحث از آنجا داغتر شده است که مقامهای ایرانی تعلیق همکاری با آژانس را همراه با هشدارهایی مطرح کردهاند مبنی بر اینکه اگر فشارها بیشتر شود، ممکن است حتی در عضویت خود در معاهده NPT نیز تجدیدنظر کنند. بنابراین سطح خطر بسیار بالاست. آنچه در حال حاضر بیشتر شبیه یک «ابهام تاکتیکی» به نظر میرسد، میتواند به مرور به یک موضع ریشهدارتر از «ابهام هستهای» تبدیل شود؛ موضعی که پیامدهای عمیقی برای ثبات منطقه و رژیم جهانی عدم اشاعه خواهد داشت.

با این حال، هرگونه حرکت به سوی ابهام هستهای باید در برابر شرایطی سنجیده شود که چنین راهبردی را پایدار میسازد: زیرساخت مقاوم، مصونیت سیاسی، و دستگاه اطلاعاتی نفوذناپذیر. پس از جنگ دوازدهروزه، ایران این پایهها را در اختیار ندارد. بنابراین ابهام هستهای در ایران بیش از آنکه بازدارندگی را تقویت کند، احتمالاً منجر به تشدید دوباره تنشها خواهد شد. این یادداشت سیاستی استدلال میکند که مسیر واقعبینانهتر در دیپلماسی جامع نهفته است؛ از جمله تعامل ساختاری و موازی با اروپا و ایالات متحده، در کنار چارچوبی برای همکاری با آژانس. چنین رویکردی تنها مسیر معتبر پیش روی تهران برای کاهش انگیزه دشمنان جهت حمله است، در حالی که حقوق ایران ذیل NPT همچنان محفوظ میماند.
ابهام هستهای: مفاهیم و سوابق
ابهام هستهای، که با عنوان «ابهام عمدی» نیز شناخته میشود، به سیاست یک دولت برای پنهانسازی عامدانه وضعیت واقعی تواناییهای هستهای نظامی خود اشاره دارد. در این رویکرد، دولتها نه مالکیت سلاح هستهای را تأیید یا تکذیب میکنند، و نه اطلاعات حیاتی درباره توسعه، آمادگی عملیاتی یا دکترین تسلیحات را افشا میسازند. در حالیکه هدف آن بیشینهسازی بازدارندگی و اهرمهای راهبردی است، ابهام همچنین تلاشی است برای به تأخیر انداختن یا اجتناب از پیامدهای مستقیم سیاسی، حقوقی یا نظامی که با هستهای شدن آشکار همراه است.
برجستهترین و پایدارترین نمونه، سیاست «امیموت» اسرائیل است. از اواخر دهه ۱۹۶۰، با وجود اجماع گسترده بینالمللی مبنی بر اینکه اسرائیل حدود ۸۰ تا ۱۰۰ کلاهک هستهای در اختیار دارد، اسرائیل موضعی را حفظ کرده که بر اساس آن مقامهای رسمی از تأیید علنی وجود زرادخانه هستهای این کشور خودداری میکنند. این ابهام هم بهعنوان ابزاری برای بازدارندگی در برابر تهدیدهای موجودیتی عمل میکند و هم سازوکاری برای اجتناب از تحریمها یا آغاز رقابت تسلیحاتی در منطقه.
کره شمالی نمونه دیگری است؛ مدلی که نشاندهنده گذار از ابهام به تسلیح آشکار است. برای سالها، پیونگیانگ درباره ابعاد و میزان پیشرفت برنامه هستهای خود «ابهام عمدی» را حفظ کرد.

برخلاف اسرائیل، کره شمالی در نهایت با آزمایشهای علنی از این آستانه عبور کرد و با نمایش تواناییها، نه سکوت، بازدارندگی خود را تثبیت نمود. این مسیر درسی متفاوت به همراه دارد: اینکه ابهام میتواند گذرا و موقتی باشد، نه دائمی؛ و هنگامی که یک دولت به این جمعبندی برسد که پنهانکاری دیگر اهداف آن را تأمین نمیکند بهعنوان پلی به سوی تسلیح آشکار عمل کند.
نمونههای دیگر نشاندهنده خطرات ابهام در صورت شکست آن هستند. عراق در دهه ۱۹۸۰ تلاش کرد برنامه هستهای خود را در پوشش ابهام پنهان کند، اما پیشرفتهای آن ابتدا با حمله هوایی اسرائیل به رآکتور اوسیراک در سال ۱۹۸۱ و سپس با بازرسیهای سختگیرانه بینالمللی پس از جنگ خلیج فارس ۱۹۹۱ متوقف شد. لیبی نیز بهنوبه خود بهطور مخفیانه به دنبال توسعه برنامه هستهای رفت، اما سرانجام در سال ۲۰۰۳ با توافقی مذاکرهشده، آن را کنار گذاشت و ابهام را با کاهش فشارهای بینالمللی معاوضه کرد. هر دو مورد نشان میدهند که ابهام، در غیاب مصونیت یا تابآوری کافی، ممکن است تحت فشار خارجی فروبپاشد و کشورها یا با زور خلع سلاح شوند یا مجبور به مصالحههای نامطلوب گردند.
کشورهای دیگر از جمله هند، پاکستان و چین در مقاطعی از «ابهام جزئی یا گزینشی» بهره بردهاند، هرچند تحت شرایط بسیار متفاوت و با مسیرهایی که در نهایت از معضلات کنونی ایران جدا شدهاند.

در مجموع، این نمونهها نشان میدهند که تداوم ابهام هستهای به چند شرط بستگی دارد: فناوری برای حفظ بازدارندگی معتبر؛ مصونیت سیاسی از طریق اتحادها یا جایگاه بینالمللی؛ کنترل کامل بر فضای اطلاعات داخلی برای جلوگیری از نشت یا نفوذ اطلاعاتی؛ و توانایی مدیریت یا تحمل فشارهای بینالمللی، از جمله تحریمها یا تهدیدهای پیشدستانه. بدون این ترکیب، ابهام بیش از آنکه یک راهبرد پایدار باشد، به یک اقدام موقت و واکنشی بدل میشود.
تلافی و ابهام تاکتیکی
اقدامات ایران پس از حملات بیسابقه اسرائیل و آمریکا در ژوئن ۲۰۲۵ مقایسههایی با «ابهام هستهای» را برانگیخته است، اما ماهیت و هدف این اقدامات پیچیدهتر از آن است. از نظر حقوقی، جمهوری اسلامی همچنان عضو معاهده NPT باقی مانده و با وجود لفاظیهای تند، تاکنون رسماً از آن خارج نشده است. در عوض، مجلس ایران قانونی را تصویب کرد که همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را تا تحقق دو شرط به حالت تعلیق درمیآورد: تضمین کامل امنیت زیرساختها و کارکنان هستهای ایران، و بهرسمیت شناختن حق نامحدود ایران برای انجام فعالیتهای هستهای صلحآمیز طبق ماده چهارم NPT. تأیید سریع شورای نگهبان و امضای رئیسجمهور پزشکیان، این اقدام را از سطح یک پیام سیاسی به یک قانون داخلی الزامآور تبدیل کرد.

از نظر عملی، این قانون بهطور چشمگیری موضع هستهای ایران را تغییر داده است. طبق قانون جدید، تهران ارائه اطلاعات روتین به آژانس، از جمله دادههای مربوط به محل ذخایر اورانیوم، را متوقف کرده است. هم آژانس و هم قدرتهای غربی نگران هستند که این اقدام شکافهای بزرگی در نظارت ایجاد کند.
ابهام بیشتر با روایتهای متناقض ایران پس از حملات تقویت شد. بلافاصله بعد از حملات، مقامهای رسمی و رسانههای دولتی میزان خسارت را کماهمیت جلوه دادند و برنامه هستهای را مقاوم و حملات را عمدتاً بیتأثیر معرفی کردند. اما تنها چند روز بعد، چهرههای ارشد، از جمله وزیر خارجه عباس عراقچی، اذعان کردند که این حملات اختلالات شدیدی در عملیات غنیسازی ایجاد کرده و تأکید کردند که هنوز مشخص نیست ایران چه زمانی و آیا میتواند فعالیتهای هستهای خود را به ظرفیت کامل بازگرداند. در همین حال، مقامها همچنان آمادگی خود را برای گفتوگوهای دیپلماتیک درباره برنامه هستهای ابراز میکنند.
مجموع این اقدامات میتواند بهعنوان راهبردی از «ابهام تاکتیکی» تعبیر شود؛ به این معنا که میان دشمنان درباره ظرفیت باقیمانده هستهای ایران و تواناییاش برای بازسازی قابلیتها تردید ایجاد میکند، در حالی که همزمان فضای لازم برای مانور دیپلماتیک را حفظ میکند. اما این موضوع با یک سیاست پایدار «ابهام هستهای» تفاوت دارد. ابهام هستهای پایدار، در طول تاریخ، صرفاً به معنای پنهانکاری نبوده، بلکه مستلزم زیرساختی پراکنده، مستحکم و پایدار، پوشش سیاسی مداوم، و توانایی مقاومت در برابر فشارهای بینالمللی در بلندمدت است.
بحث داخلی و محدودیتهای فنی
حرکت تدریجی ایران به سوی «ابهام هستهای» بازتاب یک راهبرد یکپارچه نیست، بلکه بازتاب یک جدل داخلی در حال تحول و پرچالش است. تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی یک تغییر مهم به شمار میآید، اما در داخل ایران همچنان پرسشهایی درباره مطلوب بودن و امکانپذیری اتخاذ ابهام هستهای بلندمدت وجود دارد.
صداهای تندرو صریحترین مواضع را در حمایت از یک رویکرد جسورانهتر اتخاذ کردهاند.
روزنامه تندرو جوان قانون جدید را آغاز «دورهای از سکوت و ابهام» معرفی کرده و آشکارا به سیاست هستهای اسرائیل تشبیه کرده است. در همین راستا، احمد بخشایش اردستانی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، گفت: «آمریکاییها و آژانس اکنون نمیدانند اورانیوم غنیشده ما کجا ذخیره شده است؛ آنها در وضعیت عدم قطعیت قرار دارند.» برخی چهرههای تندرو حتی فراتر رفته و آشکارا خواستار آن شدهاند که ایران توانایی تولید سلاح هستهای را دنبال کند یا بهطور کامل الگوی ابهام اسرائیلی را اتخاذ نماید، و جنگ و حملات اسرائیل-آمریکا را بهعنوان سندی بر شکست رویکرد کنونی ایران در بازدارندگی ذکر میکنند.

با این حال، این فراخوانها با پیچیدگیهایی ریشهدار در واقعیتهای حقوقی، ایدئولوژیک و فنی ایران مواجهاند. حتی در میان تندروها، وفاداری به فتوای دیرینه رهبر جمهوری اسلامی که تولید سلاح هستهای را حرام اعلام کرده، پارادوکسی اساسی ایجاد کرده است. برخی فعالان و مقامها علناً خواستار بازنگری در این حکم شدهاند، اما این فتوا همچنان پابرجاست و روایت رسمی ایران را شکل میدهد و مانعی در برابر گامهای آشکار به سوی تسلیح هستهای محسوب میشود.
در حوزه حقوقی، کارشناسان استدلال میکنند که ایران فاقد بنیانهای سیاسی، دیپلماتیک و ساختاری لازم برای تکرار الگوی ابهام اسرائیل است. آنها تأکید دارند که رویکرد اسرائیل به پشتوانه اتحادهای بینالمللی قدرتمند، برخورداری از امتیازات ویژه در نهادهای جهانی و بهویژه مصونیت نظاممند از بازرسیهای خارجی تداوم یافته است؛ مزایایی که ایران از آنها برخوردار نیست. برخی هشدار میدهند که تلاش برای تقلید از این الگو، بدون برخورداری از تضمینهای مشابه، میتواند ایران را با انزوای شدیدتر بینالمللی یا حتی تشدید تنش نظامی علیه آن روبهرو کند.
موانع عملی مسیر ایران را بیش از پیش پیچیده میکنند. جنگ اخیر آسیبپذیری عمیق ایران در برابر نفوذ اطلاعاتی خارجی را آشکار ساخت؛ این امر با دقت بالای حملات اسرائیل به سایتهای حساس هستهای، فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان کلیدی هستهای نمایان شد. چنین رخنههایی توانایی ایران برای پنهانسازی زیرساختهای غنیسازی یا حفاظت از ذخایر حیاتی را تضعیف میکند. هرچند ایران ظرفیت قابلتوجهی در غنیسازی نشان داده است، اما پرسشهای جدی درباره توانایی آن برای سرهمبندی و بهکارگیری سریع یک قابلیت تسلیحاتی، بهویژه در شرایط فشار خارجی مداوم، باقی مانده است.
از این رو، علیرغم افزایش لفاظیهای رادیکال و گامهای تاکتیکی به سوی ابهام گزینشی و تاکتیکی، ایران با شکافهای داخلی، محدودیتهای حقوقی و موانع عملی روبهروست که حرکت آن به سمت ابهام هستهای نهادینه را دشوار، هرچند نه کاملاً ناممکن میسازد.
پویاییهای بینالمللی و معضلات سیاستی
جدا از چالشهای داخلی یادشده، آنچه سیاست کنونی ابهام ایران را از نمونههای دیگر ابهام پایدار متمایز میکند، فقدان مصونیت سیاسی نظاممند و حمایت خارجی است. حتی شرکای اصلی بینالمللی ایران، یعنی روسیه و چین، با وجود مخالفت علنی با فشارهای غرب، هیچ تمایلی برای تأیید حرکت ایران به سوی ابهام رسمی، چه رسد به خروج از NPT یا تسلیح آشکار نشان ندادهاند. برای مسکو و پکن، ایران همچنان شریکی مفید است، اما گسترش آشکار تسلیحات هستهای آن منطقه را بیثبات کرده و هنجارهای جهانی عدم اشاعه را که خودشان به آن وابستهاند در هم میشکند.

در همین حال، اسرائیل و ایالات متحده پیشتر نشان دادهاند که حتی خود ابهام را نوعی تشدید تنش تلقی میکنند. رهبران اسرائیل، پنهانکاری ایران درباره ذخایر اورانیوم و ساخت سایتهای غنیسازی اعلامنشده را تهدیدی غیرقابلتحمل میدانند که نیازمند اختلال پیشدستانه است. در آمریکا، رئیسجمهور دونالد ترامپ همچنان این ادعا را ترویج میکند که برنامه هستهای ایران نابود شده است. با این حال، این روایت بیش از پیش زیر سؤال رفته، چراکه شواهد نشان میدهد ایران همچنان از ظرفیتهای باقیمانده قابلتوجهی برخوردار است. در همین زمان، اسرائیل و محافل تندرو تأثیرگذار در واشنگتن ممکن است هماکنون ترامپ را برای اتخاذ موضع سختتر تحت فشار قرار دهند، از جمله احتمال اقدام نظامی مجدد، در صورتی که ایران به حرکت خود به سوی ابهام هستهای ادامه دهد.
این همگرایی شرایطی پرریسک ایجاد میکند که در آن ابهام، به جای کاهش تنشها، میتواند به محرکی برای یک رویارویی نظامی دیگر بدل شود. با این وجود، در هر چرخه حمله و تلافی، انگیزههای ایران برای کنار گذاشتن ابهام و حرکت به سمت تسلیح آشکار بیشتر میشود، بهویژه اگر رهبری کشور به این جمعبندی برسد که بازدارندگی دیگر از طریق راهحلهای نیمهکاره قابل بازیابی نیست.
فرصت برای تثبیت این مسیر همچنان وجود دارد، اما بهسرعت در حال کمتر شدن است. ایران از ابهام برای بازپسگیری اهرم فشار استفاده کرده، بهویژه برای دفاع از حق غنیسازی داخلی طبق مقررات NPT. اما ابهام، در صورت فقدان سازوکارهای تازه بازرسی و تضمینهای دیپلماتیک معتبر، خطر آن را دارد که به سراشیبی منتهی به فروپاشی کامل چارچوب NPT تبدیل شود.

برای سیاستگذاران آمریکایی و اروپایی، سطح مخاطره بسیار بالاست. حملات نظامی نشان دادهاند که توان نابودی کامل ظرفیت هستهای ایران را ندارند، اما در تسریع سختگیری سیاسی آن بسیار مؤثر بودهاند. بر پیچیدگی خطرها افزوده میشود وقتی برخی مقامهای ایرانی آشکارا تهدید کردهاند که اگر تحریمهای سازمان ملل دوباره اعمال شوند، ایران بهطور کامل از معاهده NPT خارج خواهد شد. چنین اقدامی شکافی حقوقی و رسمی ایجاد میکند و آخرین بقایای نظارت بینالمللی بر برنامه هستهای تهران را از میان میبرد. اگر ابهام بدون پیگیری موازی دیپلماتیک تعمیق یابد، جامعه جهانی ممکن است با بدترین سناریو مواجه شود: ایرانی جسورتر و کمترشفاف که هرچه بیشتر به سوی اشاعه غیرقابل بازگشت نزدیک میشود، بدون آنکه هیچ رژیم نظارتی معتبری در کار باشد.
در چنین شرایطی، بازگرداندن بازرسیهای معنادار (مثلاً از طریق تصویب و اجرای رسمی پروتکل الحاقی NPT از سوی ایران)، شفافسازی حدود قانونی پیرامون غنیسازی داخلی، و پر کردن خلأ اطلاعاتی باقیمانده از جنگ دوازدهروزه، از معدود اقدامهای واقعبینانه برای مهار تجربه ابهام ایران پیش از آن است که به وضعیتی بسیار بیثباتتر بدل شود. در مقابل، تهران به مشوقهای واقعی نیاز دارد؛ مانند کاهش تحریمهای اقتصادی، تضمینهای امنیتی مشروط به بازگشت به شفافیت در برابر آژانس، و بهرسمیت شناختن رسمی حق ایران برای غنیسازی داخلی طبق ماده چهارم NPT. چنین تعهدات متقابلی میتواند از شدتگیری تنش جلوگیری کند و بازگشت به تعامل را بر تشدید درگیری ترجیح دهد، زیرا پوشش راهبردی فراهم میکند بیآنکه به سمت تسلیح هستهای پاداش دهد.
نتیجهگیری
ابهام کنونی تهران باید در مقایسه با سابقه کشورهایی که رویکرد مشابهی در پیش گرفتهاند ارزیابی شود. ابهام اسرائیل همچنان پابرجاست، زیرا بر پایه زیرساختی مستحکم، اتحادهای قدرتمند و مخفیانه بودن سختگیرانه استوار است. در مقابل، برنامههای مخفی عراق و لیبی تحت فشار خارجی فروپاشیدند؛ یکی با زور و دیگری با معامله، و این امر نشان میدهد که پیگیری ابهام در غیاب چنین پایههایی چه خطراتی دارد. در پی جنگ دوازدهروزه، ایران بیش از آنکه شبیه الگوی مصون اسرائیل باشد، به این نمونههای آسیبپذیر نزدیکتر است.
بنابراین، برای ایران بعید است که ابهام بتواند بازدارندگی پایدار ایجاد کند؛ بلکه محتملتر است که موجب حملات تازه و انزوای عمیقتر بینالمللی شود. مسیر واقعبینانهتر در دیپلماسی جامع نهفته است: شامل تعامل مستقیم با ایالات متحده برای تعیین خطوط قرمز و کانالهای مدیریت بحران؛ گفتوگوهای موازی با اروپا برای جلوگیری از تشدید تنش و پیوند دادن کاهش تحریمها به شفافیت مرحلهای؛ و چارچوبی بازتنظیمشده با آژانس که هم از تأسیسات حساس محافظت کند و هم نظارت معتبر را احیا نماید. این راهبرد به سمت تسلیح هستهای پاداشی نمیدهد، اما تنها مسیر قابلاعتماد برای ایران باقی میگذارد تا حقوق هستهای خود ذیل NPT را حفظ کرده و در عین حال انگیزههای حملات بیشتر را کاهش دهد.
در همین حال، سابقه کره شمالی نشان میدهد که ابهام میتواند در صورت فروپاشی دیپلماسی به تسلیح آشکار تبدیل شود. با افزایش صداهایی در تهران که چنین مسیری را تبلیغ میکنند، ایران ممکن است به این نتیجه برسد که اگر هیچ توافق آبرومندی ممکن نیست، این راه را انتخاب کند. به همین دلیل، انعطافپذیری از سوی ایالات متحده و اروپا با بهرسمیت شناختن خطوط قرمز ایران و پیشنهاد مبادلات متقابل به همان اندازه برای جلوگیری از چنین سرنوشتی حیاتی است.
منبع: اکوایران
 
           





ثبت دیدگاه