تحقق کابوس دیرینه؛ چه کسی «خاورمیانه جدید» را می‌سازد؟
  • آبان 14, 1404 ساعت: ۱۲:۱۰
  • شناسه : 99597
    0
    حمله به دوحه و پیامدهای سیاسی آن نشان می‌دهد که چرا اسرائیل در موقعیتی نیست که بتواند آنچه نتانیاهو بارها «خاورمیانه جدید» نامیده را از دل ویرانه‌های نظم پیشین خلق کند.
    پ
    پ

    وقتی توافق تازه آتش‌بس میان اسرائیل و حماس در نهم اکتبر اعلام شد، آلون نیتزان، مذاکره‌کننده اسرائیلی، با درآغوش گرفتن محمد بن عبدالرحمن آل‌ثانی، نخست‌وزیر قطر، شادی خود را نشان داد. این تصویر تضادی آشکار با وقایع تنها یک ماه پیش داشت، زمانی که اسرائیل محله‌ای مرکزی در دوحه را بمباران کرده بود و آل‌ثانی در واکنش، تل‌آویو را به «تروریسم دولتی» متهم کرد. در آن زمان، برخی تحلیلگران این پرسش را مطرح کردند که آیا واکنش دوپهلو و نامطمئن دولت ترامپ به حمله اسرائیل، و بحرانی که در اعتماد میان واشنگتن و کشورهای عربی خلیج فارس ایجاد کرد، سبب خواهد شد این کشورها از ایالات متحده فاصله بگیرند؟

    اما سران خلیج فارس خونسردی خود را حفظ کردند. شورای همکاری خلیج فارس (GCC) چتر امنیتی آمریکا را کنار نگذاشت. برعکس، کشورهای عضو شورا همراه با ایالات متحده در شکل‌گیری آتش‌بس اخیر غزه نقش فعالی داشتند. در همین حال، دولت ترامپ در اقدامی بی‌سابقه اعلام کرد که هرگونه حمله به قطر را معادل «تهدیدی مستقیم علیه ایالات متحده» تلقی خواهد کرد. اکنون نیز به نظر می‌رسد واشنگتن آماده است همین تضمین را به عربستان سعودی بدهد.

    بازآرایی سیاسی منطقه

    به نوشته نشریه فارن پالیسی، پیام کلی این تحولات روشن است: با وجود نگرانی‌های اخیر، شورای همکاری خلیج فارس قصد ندارد جهت‌گیری ژئوپلیتیکی خود را تغییر دهد. در دو سال گذشته، فضای تازه‌ای برای بازآرایی سیاسی منطقه ایجاد شده است. با این حال، تکیه بیش از حد اسرائیل بر نیروی نظامی و نداشتن برنامه‌ای برای «روز بعد» جنگ، خلائی ایجاد کرده که کشورهای عربی خلیج فارس به سرعت در حال پر کردن آن هستند. صرف‌نظر از این‌که جنگ اسرائیل و حماس پایان یافته یا نه، این واقعیت که کشورهای خلیج فارس، و نه اسرائیل، بیشترین ظرفیت را برای بازطراحی نظم منطقه دارند، آشکار است. هرچند هنوز معلوم نیست که آیا خودِ آن‌ها یا کل منطقه از این تغییرات بهره‌مند خواهند شد یا خیر.

    در طول جنگ، کشورهای خلیج فارس – به‌ویژه امارات متحده عربی و عربستان سعودی – با این اتهام روبه‌رو بودند که از تضعیف ایران خرسندند و حتی در خفا از گسترش عملیات اسرائیل حمایت می‌کنند، هرچند در ظاهر خواستار پایان درگیری بودند. این برداشت، بیش از حد ساده‌انگارانه است. شورای همکاری همواره ایران را رقیب منطقه‌ای خود دیده است، اما در سال ۲۰۲۳ عربستان و ایران با میانجیگری چین توافقی برای عادی‌سازی روابط امضا کردند. محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، پس از سال‌ها درگیری پرهزینه با حوثی‌ها در یمن، از ماجراجویی نظامی فاصله گرفت و تمرکز خود را بر بازسازی داخلی گذاشت. سایر کشورهای خلیج فارس نیز از همین الگو پیروی کردند؛ تقریباً همه آن‌ها نسخه‌ای از «چشم‌انداز ۲۰۳۰» عربستان را برای کاهش وابستگی به نفت در دستور کار دارند. اجرای این برنامه‌ها نیازمند ثبات است، به همین دلیل ریاض رویارویی مستقیم با ایران و متحدانش را کنار گذاشت و به سمت تنش‌زدایی رفت.

    ایران عربستان

    با این حال، در حالی که این کشورها از تیررس ایران فاصله گرفتند، رهبران خلیج فارس همچنان با نگرانی به افزایش نفوذ منطقه‌ای تهران می‌نگریستند. در مقابل، بنیامین نتانیاهو، اسرائیل را به عنوان «نگهبان نظم منطقه‌ای» و مهارکننده محور مقاومت معرفی کرد. اسرائیل روابط خود را با امارات عادی کرد و در آستانه انجام همین کار با عربستان بود، در حالی که هم‌زمان با کمک قطر، منابع مالی لازم را برای حکومت حماس در غزه فراهم می‌کرد تا این وضعیت شکننده حفظ شود.

    اما حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ این موازنه را برهم زد. این رویداد باعث شد بسیاری از اسرائیلی‌ها باور پیشین خود به ثبات و آرامش را ساده‌لوحانه و خطرناک بدانند. از آن پس، اسرائیل سیاستی تهاجمی و بازنگرانه در پیش گرفت؛ همان رویکردی که سال‌ها ایران را به خاطرش سرزنش می‌کرد. در مقابل، کشورهای خلیج فارس درست مسیر عکس را برگزیدند: آن‌ها خواستار پایان هرچه سریع‌تر جنگ بودند و تا مدتی توانستند آثار درگیری را از برنامه‌های توسعه خود دور نگه دارند. در حالی که حوثی‌ها حملات خود علیه اسرائیل را تشدید کردند، از هدف قرار دادن امارات و عربستان خودداری نمودند.

    چرخش بزرگ عربی در برابر تهران؛ زنگ خطر واشنگتن به صدا درآمد؟

    چرخش عربی کنونی زنگ خطر جدی برای واشنگتن به شمار می‌رود، چرا که اگر قدرت‌های منطقه ایران را منشأ اصلی آشوب ندانند، سیاست آمریکا در خاورمیانه با خطر ناهماهنگی جدی روبه‌رو می‌شود.

    تحقق کابوس دیرینه خلیج فارس

    این وضعیت تا امسال ادامه داشت؛ سالی پرآشوب برای شورای همکاری خلیج فارس. در ماه مه، این کشورها در دیدار با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، با استقبال کم‌سابقه و هدایا، نمایش قدرت و نفوذ خود را به اوج رساندند. اما در ماه‌های ژوئن و سپتامبر، کابوس دیرینه خلیج فارس به واقعیت پیوست: قطر هدف حملات ایران و اسرائیل قرار گرفت.

    دولت ترامپ دیر دریافت که نادیده‌گرفتن یا توجیه حمله اسرائیل به کشوری که پیش‌تر از سوی جو بایدن به عنوان «متحد اصلی غیرناتویی آمریکا» شناخته شده بود، اعتبار ایالات متحده را به عنوان ضامن امنیتی قدرت‌های متوسط خدشه‌دار می‌کند. در پی این بحران، ترامپ نتانیاهو را واداشت تا رسماً از امیر قطر عذرخواهی کند و به گفته یک مقام کاخ سفید، با اعمال «حداکثر فشار»، اسرائیل را «مجبور به پذیرش صلح» کرد. اما حمله اسرائیل به دوحه پیامد ناخواسته دیگری هم داشت: احساس ناامنی فزاینده در منطقه و این برداشت که آمریکا دیگر یک قدرت واقعی نیست و ممکن است برای تأمین منافع اسرائیل، کشورهای خلیج فارس را قربانی کند.

    برای کاستن از این تصور، واشنگتن به دوحه تضمینی کتبی و علنی داد که هرگونه حمله آینده به قطر را «تهدیدی علیه صلح و امنیت ایالات متحده» تلقی خواهد کرد. این همان چیزی بود که همه رهبران خلیج فارس خواستارش بودند؛ نزدیک‌ترین تضمین به ماده ۵ پیمان ناتو که یکی از اعضای شورای همکاری تا کنون از واشنگتن دریافت کرده است، یعنی برخورداری از حمایت بی‌قید و شرط امنیتی آمریکا. ایالات متحده پیش‌تر چنین تضمینی را به‌عنوان امتیازی مشروط به پیشرفت روند عادی‌سازی روابط با اسرائیل مطرح می‌کرد، نه پیش‌شرط آن.

    به‌طور خلاصه، حمله اسرائیل به دوحه یک گل‌به‌خودی فاجعه‌بار بود. این حمله نه‌تنها به هدف خود نرسید، بلکه به قطر فرصت داد تا از ایالات متحده امتیازی بی‌سابقه بگیرد. به همین دلیل است که، با وجود تمایل دونالد ترامپ برای گسترش توافق‌های «ابراهیم»، واکنش واشنگتن به حمله دوحه احتمال تحقق این هدف را کاهش داده است. ایالات متحده پیش‌تر امارات و بحرین را به پیوستن به توافق‌های ابراهیم تشویق کرده بود، اما هیچ‌گاه امتیازهایی هم‌سنگ با آنچه به قطر داده شد، به آن دو کشور اعطا نکرد. از این‌رو، جای تعجب ندارد که اکنون گزارش‌هایی از تلاش عربستان سعودی برای دریافت توافقی مشابه منتشر شده است.

    آمریکا اسرائیل ترامپ نتانیاهو

    «خاورمیانه جدید» مورد نظر اسرائیل

    حمله به دوحه و پیامدهای سیاسی آن همچنین نشان می‌دهد که چرا اسرائیل در موقعیتی نیست که بتواند آنچه نتانیاهو بارها «خاورمیانه جدید» نامیده را از دل ویرانه‌های نظم پیشین خلق کند. در دو سال گذشته، سیاست‌های نتانیاهو بیشتر در تخریب مؤثر بوده تا در ساختن. اسرائیل توانست به ایران، حزب‌الله و حماس آسیب بزند و به فروپاشی حکومت اسد در سوریه کمک کند، اما در هیچ‌یک از این موارد نتوانست موفقیت‌های نظامی را به دستاورد سیاسی تبدیل کند. به نظر می‌رسد اسرائیل تصمیم گرفته همواره با شمشیر زندگی کند؛ هنوز بخش‌هایی از لبنان را در اشغال دارد و نفوذ خود را به سوریه گسترش داده، در حالی‌که پیشنهادهای دیپلماتیک دولت جدید دمشق را رد می‌کند.

    تا زمانی که ترامپ شخصاً او را تحت فشار قرار نداد، نتانیاهو از توقف جنگ در غزه سر باز زد. در نتیجه، «خاورمیانه جدید» او عملاً همان خاورمیانه امروز است. در گذشته، آبّا اِبن، وزیر خارجه پیشین اسرائیل، گفته بود فلسطینی‌ها «هیچ فرصتی را برای از دست دادن فرصت از دست نمی‌دهند»؛ اما در دو سال گذشته، این جمله بیش از همه برای خودِ اسرائیل صدق می‌کند.

    در مقابل، کشورهای خلیج فارس به‌خوبی از خلأ قدرتی که اسرائیل ایجاد کرده، بهره برده‌اند. آن‌ها ۱۴ میلیارد دلار برای بازسازی سوریه در طول سال ۲۰۲۵ سرمایه‌گذاری کرده‌اند و در سال ۲۰۲۴ نیز بیش از ۱۵۰ میلیون دلار به لبنان وعده داده‌اند. این فقط سرمایه‌گذاری اقتصادی نیست؛ کشورهای شورای همکاری با استفاده از قدرت مالی خود می‌کوشند سوریه و لبنان را از مدار نفوذ ایران خارج کنند.

    به همین دلیل، لابی کشورهای خلیج فارس توانست ترامپ را متقاعد کند تا تحریم‌های سنگین آمریکا علیه سوریه را لغو کند. همچنین، آن‌ها کمک مالی به لبنان را مشروط به خلع سلاح حزب‌الله کرده‌اند. منافع مشترک باعث شده تا اعضای شورا تاکنون درباره پرونده‌های سوریه و لبنان، وحدتی کم‌سابقه نشان دهند.

    اگر آتش‌بس اخیر میان اسرائیل و حماس پابرجا بماند، کشورهای خلیج فارس آماده‌اند بازسازی غزه را در دست بگیرند. طرح صلح پیشنهادی جایگاهی مشخص برای کشورهای خلیج فارس در نظر گرفته است و قطر، عربستان و امارات آشکارا از آن حمایت کرده‌اند؛ نشانه‌ای از آن‌که هنوز توانایی شکل‌دهی به دیدگاه‌های ترامپ و جهت‌گیری سیاست آمریکا را دارند.

    بی‌تردید، عملی کردن یک طرح «روز بعد» در غزه، لبنان و سوریه مأموریتی دشوار است. مداخله نافرجام عربستان در یمن نشان داده که کشورهای خلیج فارس کارنامه درخشانی در عقب‌راندن نفوذ ایران ندارند. آن‌ها در خرید نفوذ مهارت دارند، اما تجربه چندانی در بازسازی کشورها یا ایجاد دولت‌های باثبات پس از جنگ ندارند. این راهبرد همچنین پرریسک است، زیرا آن‌ها را ناگزیر می‌کند بیش از هر زمان دیگری در معرض خطر قرار گیرند.

    اسرائیل حماس غزه

    مهار اسرائیل

    اما بزرگ‌ترین مانع، ادامه سیاست‌های تجدیدنظرطلبانه اسرائیل در منطقه است. برنامه‌های داخلی توسعه‌محور خلیج فارس – مانند «چشم‌انداز ۲۰۳۰» – بر پایه «سیاست بدون دشمنی» با همسایگان استوار است. به همین ترتیب، تلاش برای شکل دادن به مرحله «روز بعد» در غزه، لبنان و سوریه از طریق ابزارهای سیاسی و اقتصادی، نیازمند آرامش نسبی در منطقه است.

    هیچ میزان از بازسازی یا میانجی‌گری سیاسی نمی‌تواند در برابر تصمیمی ناگهانی از سوی اسرائیل برای تشدید تنش مصون باشد؛ تصمیمی که می‌تواند با فشردن یک دکمه، همه چیز را بر باد دهد. همین امر، در کنار حمله به دوحه، موجب شده بسیاری از رهبران خلیج فارس، اسرائیل را تهدیدی بزرگ‌تر برای ثبات منطقه بدانند تا ایران.

    کشورهای خلیج فارس باید از جایگاه تازه خود به عنوان «نجواگران ترامپ» استفاده کنند تا ایالات متحده را متقاعد سازند مهار اسرائیل را در دستور کار قرار دهد. افزایش فشارهای واشنگتن بر تل‌آویو برای پرهیز از نقض آتش‌بس غزه یا الحاق کرانه باختری، نشانه‌ای محتاطانه اما امیدوارکننده است از آن‌که آمریکا کم‌کم به دیدگاه خلیج فارس نزدیک می‌شود. در واقع، با توجه به تمایل دیرینه ترامپ برای کاهش حضور آمریکا در خاورمیانه و پرهیز از «ملت‌سازی»، تشویق راهبرد در حال شکل‌گیری خلیج فارس کاملاً با منافع ایالات متحده هم‌خوان است. از سوی دیگر، امتیازهای اخیر واشنگتن به قطر، احتمال عادی‌سازی بیشتر روابط خلیج فارس و اسرائیل را کاهش داده است.

    حیرت تل‌آویو از واشنگتن؛ چگونه طرح ترامپ راه‌گشای جاه‌طلبی‌های اردوغان می‌شود؟
     نقشی که واشنگتن برای ترکیه در پیشبرد طرح ترامپ در غزه قائل است، موجب حیرت و نارضایتی مقامات اسرائیلی شده است.

    در مجموع، ایالات متحده باید تمرکز خود را از گسترش توافق‌های ابراهیم بردارد و به جای آن، بر همکاری‌های غیررسمی و جلوگیری از درگیری میان اسرائیل و کشورهای خلیج فارس متمرکز شود. چنین رویکردی هم از احیای نفوذ ایران جلوگیری می‌کند و هم مانع از آن می‌شود که اسرائیل دستاوردهای احتمالی کشورهای خلیج فارس را نابود کند. واقعیت این است که کابینه اسرائیل اخیراً رأی داده تا درگیری دو سال اخیر را «جنگ احیا» نامگذاری کند؛ نامی که نشان‌دهنده تمایل تل‌آویو برای بازسازی نظم منطقه‌ای به سبک خود است.

    اما اکنون این کشورهای خلیج فارس هستند که پشت فرمان نشسته‌اند و ظرفیت شکل دادن به «خاورمیانه جدید» را دارند. دوام این نفوذ به این بستگی دارد که آیا آن‌ها خواهند توانست از عهده بازسازی منطقه برآیند و با بهره‌گیری از روابط خود با دولت به‌ویژه همراهِ آمریکا، آینده‌ای آرام و پایدار را از گزند تمایلات ویرانگر اسرائیل حفظ کنند یا نه.

    منبع: اکوایران

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.