بیش از نیم قرن از جنگ ۱۹۶۷ و تصویب قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت میگذرد؛ قطعنامهای که اصل «زمین در برابر صلح» را تثبیت کرد. با این حال، اختلافات بنیادین میان اسرائیلیها و فلسطینیها نه فقط حل نشده که در مواردی عمیقتر هم شده است. اکنون، با تضعیف فرصتهای دیپلماتیک و تشدید موانع سیاسی و میدانی، بحث «چرا» و «چگونه»ی تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی، نه فقط برای فلسطینیها بلکه به شکلی واقعگرایانه، برای منافع بلندمدت اسرائیل نیز موضوعی ضروری است. این گزارش توضیح میدهد چرا و چگونه چنین راهحلی میتواند به سود اسرائیل باشد و چه الزامات عملی برای رسیدن به آن وجود دارد.
زمینه تاریخی و وضعیت امروز
به گزارش فارنافرز، قطعنامه ۲۴۲ بر این مبنا استوار بود که اسرائیل در قبال صلح و امنیت، از بخشهایی از اراضی اشغالی عقبنشینی کند. طی دههها، لحظههای نزدیک به توافق پدید آمد اما پایدار نشد؛ بخشی به دلیل ضعف تصمیمگیری در رهبری فلسطین (در موضوعاتی چون مرزها، قدس و آوارگان) و بخشی نیز به سبب تغییرات سیاسی در اسرائیل و گسترش شهرکها. امروز، با وجود تضعیف برخی تهدیدهای مرزی و منطقهای علیه اسرائیل، موازنه داخلی آن بهسوی جریانهای راست ملیگرا چرخیده و پروژههای شهرکسازی، پیادهسازی هر نقشهراه جدی برای «زمین در برابر صلح» را دشوارتر کرده است. در عین حال، نگاه بخشی از افکار عمومی غرب به اسرائیل در حال تغییر است و استمرار اشغال و خشونت در غزه و کرانه باختری، سرمایه نمادین اسرائیل را کم کرده است.
پنجرهای که رو به بستهشدن است
فرصت برای دیپلماسی معنادار رو به کاهش است. هر سالی که میگذرد، زیرساختهای میدانی و سیاسی لازم برای راهحل دو دولتی سختتر میشود. شهرکهای بیشتر، بیاعتمادی عمیقتر، و قطبی شدن در هر دو جامعه. با این همه، همین امروز نیز اسرائیل در موقعیت امنیتی کمسابقه قرار دارد؛ موقعیتی که از منظر راهبردی میتواند بهترین زمان برای پرداختن به چالش ملیگرایی فلسطینی باشد؛ چالشی که راهحل صرفاً نظامی ندارد و ناگزیر به پاسخ سیاسی نیازمند است.
هزینههای وضع موجود برای اسرائیل
وضع موجود بهمعنای اشغال بیپایان، فرسایش تدریجی سرمایه اخلاقی و دیپلماتیک اسرائیل است. تداوم کنترل بر بیش از پنج میلیون فلسطینی، اسرائیل را در برابر 2 انتخاب متناقض قرار میدهد: یا به آنان حقوق برابر بدهد و با مسئله هویت یهودیـملی روبهرو شود، یا از حقوق برابر دریغ کند و با بحران دموکراسی مواجه گردد. هر 2 مسیر، در نهایت به انزوای بینالمللی میانجامد. افزون بر این، نبود یک دولت فلسطینی پاسخگو، تروریسم را به پدیدهای کمهزینه برای گروههای مسلح تبدیل میکند؛ آنها هیچ قلمرو، اقتصاد و شهروندی برای پاسخگویی ندارند. نتیجه، خطر یک «جنگ بیپایان» است؛ چرخهای که امنیت، اقتصاد و جایگاه جهانی اسرائیل را فرسوده میکند.
چرا دولت فلسطینی میتواند خشونت را کاهش دهد؟
تشکیل یک دولت فلسطینی قابلاتکا، منطق هزینهـفایده خشونت را تغییر میدهد. از آن پس، هر حملهای علیه اسرائیل یا عمل جنگی منتسب به یک دولت تلقی میشود (اگر مجاز باشد) و یا نقص حاکمیتی (اگر غیرمجاز از خاک آن دولت رخ دهد). در هر دو حال، دولت فلسطین انگیزه و تکلیف مییابد تا از بروز حملات جلوگیری کند؛ زیرا هزینههای نظامی و اقتصادی آن مستقیماً به خودش تحمیل میشود. این سازوکار پاسخگویی، کاری است که صرف اتکا به ارتش اسرائیل به تنهایی از عهدهاش برنمیآید. نتیجه محتمل، کاهش انگیزه و ظرفیت تروریسم و امکان شکلگیری همکاریهای امنیتی رسمی است.
دستاورد دیپلماتیک: از عادیسازی تا کاهش انزوا
یک کشور فلسطینی، تناقض ساختاری میان «یهودی بودن» و «دموکراتیک بودن» اسرائیل را تخفیف میدهد. با خروج از وضعیت اشغال طولانیمدت، فشارهای هویتی داخل اسرائیل، بهویژه تنش با 2 میلیون شهروند عرب اسرائیل میتواند کاهش یابد. تجربه نشان داده هرچه امید سیاسی برای فلسطینیها کمتر میشود، رادیکالیزاسیون بیشتر رخ میدهد. باز کردن افق سیاسی، برای انسجام داخلی اسرائیل هم منفعت دارد و هم ضرورت.
پذیرش مسیر دو دولتی، اسرائیل را از خطر «دولت منفور» دور نگه میدارد. این امر ریسک تحریمهای اروپایی و شکافهای روبهافزایش در افکار عمومی غرب را کاهش میدهد؛ عادیسازی با جهان عرب را تسهیل میکند و موقعیت منطقهای اسرائیل را ارتقا میدهد؛ و به دستگاه امنیتی اسرائیل امکان میدهد تمرکز بیشتری بر تهدیدهای اولویتدار داشته باشد.
غزه و گروگانها: گرهی که با سیاست باز میشود
حمایت اصولی از تشکیل دولت فلسطین، راهی برای خروج منظم از غزه و آزادسازی گروگانهای باقیمانده میگشاید. وقتی نقشه راهی معتبر برای دو دولتی روی میز باشد، جایگزینی نیروهای اسرائیلی با نیروهای ایجاد کننده ثبات عربی/فلسطینی و ایجاد رقابت سیاسی با حماس ممکنتر میشود. تجربه ایرلند شمالی نشان داد افراطیون تنها با ابزار نظامی شکست نمیخورند؛ نیاز به حاشیهرانده شدن سیاسی دارند، آن هم وقتی مسیر دیپلماتیک معتبر و جذاب در برابر مردم قرار گیرد.
در کوتاهمدت، هدف واقعگرایانه باید حفظ قابلیت دیپلماسی بلندپروازانه در آینده باشد، پرهیز از اقدامات یکجانبهای که طرف مقابل را به واکنش سخت سوق میدهد؛ جلوگیری از گامهایی که عملاً به حماس پاداش نمادین میدهد یا جناحهای افراطی دو طرف را تقویت میکند؛ تمرکز بر اقدامات اعتمادساز و مدیریت تنش در میادین حساس (قدس، غزه، مناطق A/B/C). این راهبرد، فضا را برای نسل جدید رهبران در هر دو جامعه فراهم میکند تا بعداً بر سر خطوط سخت (مرزها، قدس، امنیت، آوارگان) مذاکره کنند.
نقش بازیگران خارجی: آمریکا، اروپا و جهان عرب
پیشبرد راه حل دو دولتی بدون همراهی خارجی معتبر دشوار است. اما هر کشور میتواند چه نقشی ایفا کند؟
– ایالات متحده: تضمینهای امنیتی مشخص به اسرائیل، تفکیک روشن میان «حمایت از امنیت اسرائیل» و «حمایت از اشغال و گسترش بیپایان»، و استفاده هوشمندانه از اهرمها برای مهار شهرکسازی و اقدامات تنشزا.
– اروپا: همراه کردن ابزارهای اقتصادی-دیپلماتیک برای تشویق طرفین به مذاکره، همراه با خطوط قرمز روشن حقوق بشری.
-کشورهای عربی: ارائه بستههای سیاسی و اقتصادی به دولت نوپای فلسطین، مشارکت در نیروی ایجاد کننده ثبات، و حمایت از سازوکارهای امنیتی مشترک.
– همه بازیگران: تدوین چشمانداز عمومی و شفاف از انتظارات، مشوقها و پیامدهای عدمپایبندی؛ از تضمینهای امنیتی و کمکهای اسکان مجدد شهرکنشینان گرفته تا بستههای کمک دولتی برای فلسطین.
اقتصاد صلح: از هزینهها تا مزیتها
هر توافقی هزینهای دارد: جابهجایی شهرکنشینان، تضمینهای امنیتی پرهزینه، بازسازی زیرساختهای فلسطین و حمایت بودجهای از دولت جدید. اما در سمت اسرائیل، کاهش ریسک تحریمها، افزایش سرمایهگذاری خارجی، شکوفایی همکاریهای منطقهای (انرژی، فناوری، آب، حملونقل) و صرفههای امنیتی در میانمدت میتواند بر مجموع هزینههای اولیه بچربد.
در سمت فلسطین، دولتسازی پاسخگو، دسترسی به بازار و سرمایه، و ادغام تدریجی در زنجیرههای ارزش منطقهای، انگیزههای ثبات را تقویت میکند. این «اقتصاد صلح»، در صورت طراحی درست، چرخهای از امنیت، سرمایهگذاری و رفاه میسازد که خود بازتولید ثبات است.
خطاهای رایج و دامهای سیاسی
اما در اینجا سه مورد اصلی باید مدیریت شود:
1. یکجانبهگرایی (از هر سو) که پروژه را بیاعتبار میکند؛
2. اهداف نامتوازن زمانی (خواستن همه چیز، همین حالا) که شکست قطعی میآورد؛
3. ابهام راهبردی: نبود نقشهراه عمومی و قابل راستیآزمایی، فضای تبلیغات افراطی را پر میکند.
نسخه واقعگرایانه، دارای مرحلهبندی است: گامهای کوچک قابل سنجش، مشروط به اجرای طرف مقابل، با مکانیسمهای تضمین بینالمللی و روشن بودن پیامدهای تخلف.
پیامدها برای معادلات منطقهای
حل مسئله فلسطین، به تداوم و تعمیق عادیسازی با جهان عرب کمک میکند، فشارهای سیاسی بر کشورهایی مانند اردن را کاهش میدهد و به بازتعریف همکاریهای چندجانبه (از امنیت مرزی تا کریدورهای انرژی و تجارت) مجال میدهد. در چنین چارچوبی، دستگاه امنیتی اسرائیل نیز میتواند ظرفیت خود را از مدیریت روزمره تنشهای کرانه و غزه، به تهدیدهای استراتژیک اولویتدار منتقل کند.
در داخل هم در اسرائیل، اعتراضات گسترده علیه تضعیف نهادهای دموکراتیک و مطالبه پایان جنگ و بازگشت گروگانها، نشان میدهد میراث سازشپذیری حسابشده هنوز زنده است. در سمت فلسطینی، شکلگیری رهبری میانهرو و پاسخگو شرط لازم است؛ رهبریای که بتواند امنیت را به خدمت سیاست بیاورد، نه بالعکس، و پایبند به تعهدات باشد تا این اعتمادسازی سخت اما ضروری شکل بگیرد.
منبع: اکوایران
ثبت دیدگاه