در کمتر از شش ماه از آغاز دور تازه زمامداری دونالد ترامپ، سیمای سیاست خارجی آمریکا دستخوش دگرگونیهایی آشکار شده است. رئیسجمهوری که زمانی نماد تقابل بود، اینک سودای «صلحسازی» و ایفای نقش «معاملهگر جهانی» را در سر میپروراند: از جبهه اوکراین تا بحران غزه و مناسبات با عربستان سعودی. کاخ سفید درهای تازهای به روی گفتوگو با دشمنان گشوده و به شکل بیسابقهای توافقهای تسلیحاتی و سرمایهگذاری را در مرکز استراتژی خود قرار داده است.
ترامپ و ایران: چرخش به سوی عملگرایی یا تکرار اشتباهات گذشته؟
اما شاید مهمترین آزمون برای رویکرد جدید کاخ سفید، چگونگی مواجهه دولت ترامپ با ایران باشد؛ صحنهای که میتواند سرنوشت سیاست خارجی آمریکا را رقم بزند. اگرچه ترامپ در دور نخست خود، زیر سایه مشاوران تندرو، پرچم فشار حداکثری را علیه تهران برافراشت، اما اینک فرصت طلایی در اختیار دارد تا مسیر عملگرایی را در پیش بگیرد.
اهمیت این نقطه عطف را نمیتوان نادیده گرفت؛ سرنوشت مذاکرات با ایران به معیاری برای سنجش بلوغ و کفایت سیاست خارجی دولت ترامپ تبدیل خواهد شد. این سؤال بنیادین مطرح است: آیا کاخ سفید موفق میشود قطبنمای استراتژیک خود را بهسوی نبرد اصلی با چین بچرخاند یا همچنان همچون روسایجمهور پیشین، در باتلاق پرهزینه خاورمیانه گرفتار خواهد ماند؟
در چهار سال نخست ریاستجمهوری ترامپ، تیم مشاوران او بارها وعده دادند که تداوم فشار حداکثری، کلید دستیابی به توافقی بهتر از برجام خواهد بود؛ توافقی که نهفقط پرونده هستهای ایران، بلکه دغدغههای فراتر از آن را نیز پوشش دهد. اما این رؤیای بزرگ به سرعت رنگ باخت. چهرههایی چون مایک پمپئو، جان بولتون و هربرت مکمستر ترامپ را به مسیر سیاستهای افراطی کشاندند: خروج از برجام، تحریمهای فزاینده و عملیات نظامی هدفمند علیه متحدان ایران از جمله ترور قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس. این راهبرد، اما، نتیجهای جز سرسختی بیشتر تهران به همراه نداشت؛ چنانکه جمهوری اسلامی در تمام سالهای زمامداری ترامپ کوچکترین تمایلی برای بازگشت به دیپلماسی و میز مذاکره از خود نشان نداد.
آغاز فصل تازهای از تعاملات در منطقه، نیازمند رخدادهایی بود که کمتر کسی انتظارشان را داشت: سقوط ناگهانی نظام اسد در سوریه، جنگی تمامعیار میان اسرائیل و لبنان و گرمتر شدن روابط میان کشورهای عربی خلیج فارس و تهران. این تحولات، دریچهای نو به سوی گفتوگو گشودند. اکنون اما ورق برگشته است؛ موقعیت منطقهای ایران تغییر کرده است و همسایگان خلیج فارس بیش از هر زمان دیگری در پی آرامش و صلحاند. تهران هم نشانههایی از انعطاف و تمایل به توافق بروز داده است. در چنین بزنگاهی، فرصتی طلایی برای رئیسجمهوری فراهم شده تا کارنامه فشارهای بیامان را به دستاوردی ملموس در دیپلماسی تبدیل کند و شاید بیش از هر زمان دیگری، زمان به نفع معاملهگر کاخ سفید رقم خورده است.
ترامپ و پایان بازیهای بیپایان؛ ایران در مرکز راهبرد جدید آمریکا
در حالی که چرخش تهران به سوی مذاکرات، برای بسیاری از ناظران غافلگیرکننده نیست، انگیزههای دولت ترامپ لایههای پنهان و پیچیدهتری دارد. بخش بزرگی از جمهوریخواهان همچنان سودای احیای سیاست فشار حداکثری یا حتی دست بردن به گزینه نظامی علیه ایران را در سر میپرورانند. هرچند تعداد کمی از نمایندگان کنگره مستقیماً این راهبرد را به چالش میکشند، اما اغلب جمهوریخواهان هر دو مجلس آشکارا ترامپ را به اتخاذ موضعی سرسختانه در مذاکرات فراخواندهاند؛ موضعی که بر محور الزام ایران به برچیدن کامل برنامه هستهایاش استوار است.
با این حال، اگر نگاه را فراتر ببریم، چرخش دولت ترامپ به سوی دیپلماسی نه فقط یک تاکتیک مقطعی، بلکه بخشی کلیدی از راهبرد بازتعریف سیاست خارجی آمریکاست؛ راهبردی که هدف نهایی آن تمرکز ظرفیتهای نظامی واشنگتن بر عرصه هند و اقیانوس آرام است. خروج تدریجی نیروهای آمریکایی از باتلاق خاورمیانه اکنون به اولویتی بیچونوچرا تبدیل شده است. در همین راستا، ترامپ در سفر اخیرش به عربستان، میراث سیاستگذاران سنتی واشنگتن را به چالش کشید و صریح گفت: «کسانی که به نام ملتسازی وارد شدند، اغلب بیشتر ملتها را ویران کردند تا آباد.» همزمان، معاونش جی دی ونس در جمع فارغالتحصیلان آکادمی نیروی دریایی با قاطعیت اعلام کرد: «دیگر خبری از مأموریتهای تعریفنشده و جنگهای بیپایان نخواهد بود؛ دوران بازیهای تمامنشدنی به سر آمده است.»
سیاستهای ماههای اخیر دولت ترامپ به روشنی در راستای همین تغییر راهبردی تنظیم شده است. ترامپ در هفتههای گذشته بهطور معناداری از مداخله مستقیم در حملات اسرائیل علیه ایران و نیروهای مقاومت فاصله گرفته و حتی پس از آغاز عملیات نظامی اولیه علیه حوثیها در یمن، کاخ سفید ترجیح داد در ازای امتیازاتی در حوزه کشتیرانی بینالمللی، عملیات را متوقف کند. در همین حال، وزارت دفاع آمریکا اخیراً سند راهبردی موقتی منتشر کرده که به مثابه نقشه راهی برای استراتژی جدید دفاع ملی به شمار میآید و در آن بهصراحت از نیروهای مسلح خواسته شده تمرکز خود را بر تأمین امنیت داخلی و حوزه هند-اقیانوس آرام قرار دهند؛ حتی اگر این تصمیم به معنای قبول ریسک و کاهش حضور در دیگر مناطق جهان باشد.
پرونده ایران به معیاری تعیینکننده برای سنجش جدیت دولت ترامپ در پایبندی به اولویتهای راهبردیاش تبدیل شده است. ترامپ بیتردید نخستین رئیسجمهوری نیست که سودای تغییر نقشه دفاعی آمریکا را در سر میپروراند؛ از دوران اوباما تاکنون، هر رئیسجمهوری وعده «چرخش به آسیا» داده، اما همگی دیر یا زود در باتلاق خاورمیانه زمینگیر شدهاند.
حتی در دور نخست زمامداری ترامپ، با وجود شعار تمرکز بر رقابت با قدرتهای بزرگ، دولت ناچار شد بار دیگر وارد بازی پرهزینه بحرانهای منطقهای از جنگ با داعش در سوریه و عراق تا تقابل با ایران شود. اکنون، ترامپ بر این باور است که معامله و تعامل دیپلماتیک با ایران میتواند نتیجهبخشتر از رویکرد انزوا یا حملات هوایی باشد؛ راهبردی که شاید این بار بخت بیشتری برای موفقیت داشته باشد، اما خطر فرورفتن دوباره در باتلاق خاورمیانه همچنان سایه انداخته است. پرسش کلیدی این است: آیا اینبار راهی به توافق باز خواهد شد یا بار دیگر مذاکرات زیر فشار انتظارات غیرواقعی، به بنبست خواهد رسید؟
آیا کنسرسیوم منطقهای میتواند بنبست هستهای را بشکند؟
خوشبختانه، بهگزارش منابع آگاه و به روایت مقامات ایرانی و استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آمریکا به خاورمیانه، فاصله فنی میان دو طرف دیگر چندان گسترده نیست؛ اما همین اندک اختلافات باقیمانده، چالشهایی اساسی و سختحل را پیش رو گذاشته است. در صدر این مناقشات، همچنان غنیسازی اورانیوم قرار دارد؛ موضوعی که سالهاست قلب اختلاف میان تهران و واشنگتن را تشکیل میدهد.
ایران قاطعانه بر حق خود برای داشتن یک برنامه هستهای غیرنظامی تأکید میکند، در حالی که ایالات متحده خواستار انتقال کامل فرآیند غنیسازی به خارج از مرزهای ایران است. بر اساس مفاد برجام، ایران فقط مجاز بود غنیسازی محدود و صرفاً برای اهداف غیرنظامی را، آن هم زیر ذرهبین بازرسیهای بینالمللی دنبال کند؛ با این حال، منتقدان جمهوریخواه حتی همان زمان هم معتقد بودند این سطح از محدودیتها برای بستن مسیر ایران به سوی سلاح هستهای کافی نیست.
بازگشت به مسیر توافق مستلزم آن است که تهران ذخایر اورانیوم غنیشده با درصد بالا را نابود کند و سقفهایی تازه برای فعالیتهای هستهای خود بپذیرد. در کنار این گزینهها، راهحلهای ابتکاری دیگری نیز روی میز مذاکره است؛ از جمله تعلیق موقت غنیسازی داخلی با امکان ازسرگیری در سالهای آینده یا تشکیل یک کنسرسیوم منطقهای برای غنیسازی با مشارکت ایران و کشورهای عربی خلیج فارس. با این حال، دولت آمریکا هنوز تصمیم نهایی خود را نگرفته است. بر اساس پیشنویس فاششدهای از تیم ویتکاف، این گزینهها به طور جدی در حال بررسیاند، در حالی که رئیسجمهور همچنان در شبکههای اجتماعی بر ممنوعیت کامل غنیسازی در ایران پافشاری میکند.
آیا ترامپ میتواند واشنگتن را از باتلاق خاورمیانه بیرون بکشد؟
با این حال، باید اذعان کرد که پافشاری بر ممنوعیت کامل غنیسازی داخلی، احتمالاً سریعترین راه به سوی فروپاشی مذاکرات است. تهران بارها و با صراحت تأکید کرده که غنیسازی خط قرمز غیرقابل عبور در هر توافقی است. نگرانکنندهتر آنکه این فشارها عمدتاً از سوی همان چهرههای تندرویی مطرح میشود که پیشتر ترامپ را به خروج از برجام و رؤیای تحقق توافقی بهتر سوق دادند؛ مشاورانی که حالا نیز به نظر میرسد هیچ نسخهای از توافق نمیتواند رضایت آنها را جلب کند. برای این طیف از بازیگران سیاست خارجی، راهحل دیپلماتیک با ایران همواره کماهمیتتر از نمایش قدرت و اصرار بر سیاستهای حداکثری بوده است.
با این همه، اگر هدف کاخ سفید مهار واقعی بحران باشد، بهترین گزینه توافقی است که شفافیت و بازرسیهای دقیق بینالمللی را تضمین کند و همزمان محدودیتهایی بر برنامه هستهای ایران وضع کند. چنین توافقی بدون تردید بهمراتب امنتر و پایدارتر از وضع موجود است؛ وضعیتی که ایران را عملاً به کشوری آستانه هستهای تبدیل ساخته و فاصلهاش با بمب اتمی را به چند ماه کاهش داده است.
تجربه نشان داده گزینه نظامی، نه تنها جایگزین قابل قبولی برای دیپلماسی نیست، بلکه حملات هوایی نهایتاً تنها میتوانند برنامه هستهای ایران را برای چند سال به تعویق بیندازند و همزمان، منطقه را به لبه جنگ تازهای با ایران و متحدانش سوق دهند؛ جنگی که در آن، نیروهای آمریکایی مستقر در منطقه به هدف نخست تبدیل خواهند شد. حمله نظامی هرگز مسئله هستهای ایران را بهطور اساسی حل نمیکند؛ فقط زمان میخرد و بحران را برای دولت بعدی باقی میگذارد تا او هم یک بار دیگر میان مذاکره و بمباران دست به انتخاب بزند.
شاید برخی استدلال کنند که مذاکرات هستهای با ایران قرار نیست مهر نهایی بر میراث سیاست خارجی ترامپ باشد؛ چرا که پروندههایی همچون جنگ اوکراین، تنشهای تجاری و نبرد تعرفهها، بیتردید پیامدهای ژئوپلیتیکی عظیمی در پی خواهند داشت. اما واقعیت این است که گفتوگو با تهران، شفافترین آزمون برای سنجش توانایی ترامپ و تیمش در تغییر قطبنمای راهبردی آمریکا است. آیا آنها واقعاً خواهند توانست کشور را از چنبره بیپایان درگیریهای خاورمیانه رهایی بخشند و تمرکز را بهسوی رقابت با چین و چالشهای نوظهور قرن بیستویکم معطوف کنند؟ اگر ترامپ واقعاً رئیسجمهوری باشد که میخواهد به اعتیاد دیرینه واشنگتن به مداخلات خاورمیانهای پایان دهد، بدون شک بمباران ایران نمیتواند نقطه آغاز این تحول باشد. اما اگر بتواند به توافقی جامع، قابل اتکا و دیپلماتیک با تهران دست یابد، شاید سرانجام لحظه واقعی «چرخش به آسیا» فرا رسیده باشد.
منبع: فراروبه نقل از فارن پالسی
ثبت دیدگاه