جنگ دوازده روزه، جدای از طرفهای درگیر، همهٔ بازیگران منطقهای را وادار به واکنش کرد. با حمله اسرائیل و واکنش ایران، پایتختهای خلیج فارس با احتیاط به بیطرفی متمایل شدند، و واشنگتن نشان داد که هنوز مایل به مداخله است. در مقابل، پکن فقط چند بیانیه مطبوعاتی صادر کرد؛ در واقع سیاست چین در خاورمیانه صرفا به چند جملهٔ پرطمطراق تقلیل یافت.
قدرت سخت و زنگ خطر برای شی
به گزارش فارنپالسی، اکنون که گرد و غبار فرو نشسته، درسی که بیش از همه برای پکن اهمیت دارد، در خلیج فارس نیست. این درگیری کوتاه آنچه را که استراتژیستهای چینی مدتها تکرار کردهاند تأیید کرد. در رقابت میان قدرتهای بزرگ، قدرت سخت است که نتیجه را رقم میزند.
با این حال، مداخله ناگهانی ایالات متحده در درگیری ایران و اسرائیل، ممکن است محاسبات چین دربارهٔ تایوان را پیچیدهتر کند. در بحران تنگه تایوان، یک رئیسجمهور غیرقابلپیشبینی مانند دونالد ترامپ ممکن است سریعتر و شدیدتر از آنچه برنامهریزان چینی تصور میکردند، وارد عمل شود. حتی رئیسجمهوری که تمایل به خویشتنداری دارد، ممکن است ناگهان تغییر موضع دهد و در حمایت از تایوان تلافی کند، بهویژه اگر این جزیره بتواند در برابر ضربهٔ اولیهٔ چین مقاومت کند و افکار عمومی آمریکا پشت تایپه جمع شود. بهطور خلاصه، اگر چین نتواند تایوان را با یک اقدام قاطع و غیرقابلانکار تصرف کند، ایالات متحده ممکن است همچنان تصمیم به مداخله بگیرد.
این باید زنگ خطری برای شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، باشد، اما احتمالاً چنین نخواهد شد. اعتماد بیش از حد همواره قدرتهای تجدیدنظرطلب را وسوسه کرده که شرطهای اشتباهی ببندند؛ و اگر پکن بیش از حد به تبلیغات نظامی خود باور پیدا کند، ممکن است به همان سرنوشت دچار شود.
سراب «ابتکار امنیت جهانی»
برای رهبران خلیج فارس، جنگ ۱۲ روزه دوباره اثبات کرد که ایالات متحده تنها بازیگر خارجی است که واقعاً میتواند واقعیت میدانی را تغییر دهد. گرایش آنها به سمت چین، تا حدی از این تصور ناشی میشد که آمریکا دیگر علاقهای به منطقه ندارد و به دنبال کاهش حضور خود است.
چین با استفاده از همین احساس، آشتی سال ۲۰۲۳ میان عربستان سعودی و ایران را مدیریت کرد که به بازگشایی سفارتها در دو کشور و کاهش حملات علیه زیرساختهای نفتی خلیج فارس منجر شد. پکن این توافق را بهعنوان نشانهای از توانایی خود در ایفای نقش میانجی بیطرف و بهعنوان یکی از نخستین دستاوردهای «ابتکار امنیت جهانی» معرفی کرد؛ چارچوبی مبتنی بر اصل حاکمیت که از موعظههای غرب درباره حقوق بشر و اصلاحات فاصله میگیرد. مهمتر از هر چیز، این توافق پس از سالها پیشروی در حوزهٔ تجارت و سپس دیپلماسی، نخستین تلاش پکن برای تبدیلشدن به یک بازیگر امنیتی در منطقه بود.
اما رخدادهای اخیر نشان دادند که این وعده تا چه اندازه سطحی و شکننده است. درست است که مواضع لفظی تند چین علیه اسرائیل پس از حملهٔ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس، در خیابانهای کشورهای عرب طنین انداخت. اما سیاستهای چین، بیشتر جنبهٔ نمایشی داشتهاند. میزبانی از گروههای فلسطینی رقیب به وحدت داخلی فلسطینیها منجر نشد، و ابتکارهای صلحجویانهٔ چین هم هیچ نتیجهای نداشت.
در همین حال، وقتی حوثیهای یمن در اواخر ۲۰۲۳ شروع به ایجاد اخلال در کشتیرانی در دریای سرخ کردند، پایتختهای منطقه منتظر ماندند تا چین آنها و متحدانشان را تحت فشار قرار دهد؛ اما پکن در سکوت، برای کشتیهای خودش عبور امن ترتیب داد و دیگران را مجبور کرد که با صرف هزینهٔ بیشتر، مسیر خود را از اطراف قاره آفریقا تغییر دهند. اوضاع زمانی بدتر شد که ناوگان دریایی چین در منطقه، گاه به پیامهای اضطراری کشتیهای غیرچینی که هدف آتش حوثیها قرار گرفته بودند، پاسخ نداد و این پیام را رساند که پکن فقط برای منافع خودش دریانوردی میکند، نه برای امنیت دریای مشترک.
شراکتهای مصلحتی
ماجرای حوثیها، قمار سیاسی بلندمدت پکن را آشکار کرد. سالهاست که چین حدود ۹۰ درصد نفت خام ایران را از طریق انتقال کشتی به کشتی و پالایشگاههای کوچک موسوم به «تیپات» در چین، بهمنظور دور زدن تحریمها، خریداری میکند و آن هم معمولاً با تخفیفهای قابلتوجه. در ازای آن، چین در محافل بینالمللی برای ایران پوشش دیپلماتیک فراهم کرده و مواد و قطعات مورد نیاز را در اختیار ایران قرار داده است. این ترتیبات اگرچه به نفع هر دو طرف بود، اما بهشدت نامتوازن عمل میکرد. اما درگیری دوازده روزه این معاملهٔ بزرگ را به چالش کشید و دیپلماسی نفوذ از طریق اقتصاد، چین را به تماشاگر خاموش تبدیل کرد.
اینجاست که مشکل اصلی در شبکهٔ پرسر و صدای چین در خاورمیانه آشکار میشود که بر «شراکتهای مصلحتی» استوارند که با نارضایتیهای مشترک پیوند خوردهاند، اما اغلب در تواناییها و احتیاطها از هم جدا میشوند. نتیجه نهایی این جنگ این بود که تصویری از چین بهعنوان کشوری که بیشتر شعار میدهد تا مشارکت واقعی داشته باشد، تقویت شد.
جنگ همچنین نشان داد که محور تجدیدنظرطلب تحت رهبری پکن هنوز فاقد توانمندی در زمینهٔ عملیات مشترک، لجستیک و از همه مهمتر، اعتماد سیاسی است. برای رهبران خلیج فارس و از همه حیاتیتر، تایوان، درس ماجرا روشن است. زمانی که موشکها به پرواز درمیآیند، تضمینهای بلندپروازانه میان چین و شرکای محوریاش دود میشود و در مقابل، ایالات متحده هنوز این پتانسیل را دارد که در میدان حاضر شود.
درسهای خاورمیانهای برای تایوان
نکته مهم اینجاست که عملکرد ضعیف در جریان جنگ، تنها یک شرمساری سیاسی برای پکن نبود؛ بلکه هشداری است جدی که هرگونه اقدام خصمانه علیه تایوان بهویژه اگر دونالد ترامپ در کاخ سفید باشد، میتواند واکنش غیرقابلپیشبینی آمریکا را در پی داشته باشد. با اینکه ترامپ خود را صلحطلب معرفی میکند، ماجرای ایران نشان داد که او از بهکارگیری نیروی نظامی ابایی ندارد، بهویژه اگر حیثیت آمریکا و سرنوشت یکی از متحدانش در میان باشد. وقتی قانع شود، در عرض چند روز، نیروهای ردهبالای آمریکا را به میدان میآورد. پیامی که پکن باید از این ماجرا بگیرد روشن است. حتی اگر واشنگتن در ابتدا در برابر یک بحران تردید نشان دهد، یک فشار بهموقع از سوی کنگره، وزارت دفاع یا افکار عمومی، ممکن است رئیسجمهور مردد را به ورود به جنگ وادارد.
در عین حال، پکن میتواند از بخش سختتر درس این جنگ نیز آرامش بگیرد. آتش و آمادگی همچنان تعیینکنندهٔ نتیجهٔ جنگها هستند. تجربه عملیاتی جنگندههای F-35 برای پکن دو نکتهٔ کلیدی را تقویت میکند. اول، تجربه اهمیت دارد. از سال ۲۰۲۲، ارتش آزادیبخش خلق چین، تایوان را با محاصره و تمرینهای شلیک به ماکت کاخ ریاستجمهوری تایوان احاطه کرده و تاکتیکهایش را در هر رزمایش بهبود داده است. دوم، تجهیزات مرگبارند. جتهای J-20 چین، گلایدرهای مافوق صوت DF-17، و ازدحام پهپادهای پیشرفته ممکن است به پای ترکیب آزمایششدهٔ آمریکا و اسرائیل نرسند، اما بدون شک از جنگندههای فرسودهٔ F-16 و میراژ تایوان پیشرفتهترند. در دفتر محاسبات پکن، هر تمرین نظامی پیچ گیره را سفتتر میکند و هر پلتفرم جدید شکاف را عمیقتر و این نشانهای است که در یک تبادل مستقیم «فولاد و قدرت»، توازن به نفع پکن تغییر میکند.
دو مسیر پیش روی پکن
در نهایت، پکن اکنون باید میان دو مسیر یکی را انتخاب کند. یا از درگیری دوازده روزه در جنگ احتمالی درس بگیرد، یا همهچیز را روی سرعت و غافلگیری بگذارد، به این امید که حجم و شگفتی همچنان از مقاومت و مداخلهٔ احتمالی آمریکا پیشی بگیرد. مسئله نگرانکننده آنجاست که اگرچه آخرین بحران خلیج فارس باید مایه عبرت چین باشد، اما غرور و خودبزرگبینی معمولاً صدای هشدارها را خفه میکند؛ و درگیریهای اخیر در خط مقدم نشان دادهاند که قدرتهای تجدیدنظرطلب اغلب خودشان را متقاعد به جنگهایی میکنند که توان پایاندادن به آنها را ندارند.
پکن ممکن است اصرار داشته باشد که پاکسازیهای نظامی، کمپینهای ضدفساد و مشکلات لجستیکیاش تنها مشکلاتی موقتی هستند، نه نشانهای از پوسیدگی ساختاریای که در روسیه و ایران دیده شد. اما الگو روشن است. اعتماد بهنفس بیشازحد، اغلب به محاسبات اشتباه منجر میشود.
خطر در آینده این است که تایوان به میز بعدی قمار تبدیل شود؛ جایی که یک حاکمیت اقتدارگرا، با اطمینان از برد، همهچیز را وسط میگذارد و تازه وقتی خیلی دیر شده، میفهمد که احتمالات را اشتباه خوانده است.
منبع: اکوایران
ثبت دیدگاه