تقدم ایدئولوژی

این خطر از همان آغاز تأسیس اتحاد شوروی وجود داشت. بلشویک‌هایی که در سال ۱۹۱۷ به قدرت رسیدند، خواهان تبعید دانشمندان به اردوگاه‌های کار اجباری در قطب شمال بودند. (ولادیمیر لنین شخصاً برای نجات آن‌ها مداخله کرد). در دوران استالین، هرچند برخی پژوهش‌ها با بودجه‌های سخاوتمندانه پشتیبانی می‌شدند، اما باید با ایدئولوژی رسمی حکومت هم‌خوانی داشتند. ساگدیف می‌گوید کتاب‌های درسی‌اش استالین را «پدر همه دانش‌ها» معرفی می‌کردند و همه اختراعات فناورانه تاریخ به نام شوروی ثبت شده بودند. بعدها، در کنفرانس‌های علمی، فیزیک‌دانانی را دیده بود که اصل عدم قطعیت در مکانیک کوانتومی را به دلیل ناسازگاری با مارکسیسم نقد می‌کردند.

تا سال ۱۹۷۳، زمانی که ساگدیف به ریاست مؤسسه پژوهش فضایی شوروی – بالاترین نهاد علمی کشور در حوزه فضا – منصوب شد، برتری در عرصه فضایی عملاً به ناسا واگذار شده بود. فضانوردان آمریکایی به دور ماه پرواز کرده و رد پاهای خود را بر سطح آن بر جای گذاشته بودند. مؤسسه ساگدیف با کمبود بودجه دست‌وپنجه نرم می‌کرد. بسیاری از کارمندان، اگرچه روابط حزبی داشتند، اما آموزش علمی ندیده بودند. در نهایت، خودِ ساگدیف نیز مجبور شد به حزب بپیوندد. او در ژوئن امسال گفت: «این تنها راهی بود که می‌توانستم از تأمین مالی پایدار مطمئن باشم.»

Roald_Sagdeev_2013-05-30

در سال ۱۹۸۵، ساگدیف برای مدتی کوتاه به حلقه قدرت راه یافت. میخائیل گورباچف که به‌تازگی در سن ۵۴ سالگی به‌عنوان دبیرکل حزب منصوب شده بود – رهبری نسبتاً جوان برای ساختار سالخورده‌سالار شوروی – وعده اصلاحات گسترده داد و ساگدیف را به‌عنوان مشاور خود برگزید. آن دو با هم به ژنو سفر کردند تا در نخستین مذاکرات تسلیحاتی گورباچف با رونالد ریگان شرکت کنند. اما نگاه ساگدیف به گورباچف زمانی تیره شد که دید نخست‌وزیر پُست‌های کلیدی علمی را به افرادی می‌سپرد که از نظر او، صرفاً رفقای سیاسی بودند.

در سال ۱۹۸۸، رولد ساگدیف نامه‌ای به گورباچف نوشت تا به او هشدار دهد که رهبران برنامه ابررایانه شوروی او را فریب داده‌اند. آن‌ها مدعی بودند که در رقابت با ایالات متحده عقب نمانده‌اند، اما در واقع بسیار عقب بودند و به‌زودی توسط چینی‌ها نیز پشت سر گذاشته ‌شدند. گورباچف هرگز به آن نامه پاسخی نداد. وقتی ساگدیف متوجه شد که دعوتنامه‌اش برای همراهی با هیئت دولت در سفر به لهستان به‌طور ناگهانی لغو شده، فهمید که پاسخ به نامه‌اش چه بوده است. او گفت: «تبعیدم کردند.»

ساگدیف وضعیت خود را ارزیابی می‌کرد. آینده علم در شوروی تیره و تار به نظر می‌رسید. ظرف چند سال، بودجه‌های دولتی باز هم سقوط می‌کرد. همکاران مستعدش یکی‌یکی از کشور خارج می‌شدند. او شاهد بود که چگونه هرکدام زندگی تازه‌ای را در جایی دیگر آغاز می‌کردند. بسیاری از آن‌ها راهی آمریکا شدند؛ کشوری که در آن زمان، جذاب‌ترین مقصد برای استعدادهای علمی در جهان بود، جایگاهی که تا اوایل سال جاری حفظ شده بود.

«تخریب کنترل‌شده»

اکنون، فضای مؤسسه فناوری ماساچوست (MIT)، یادآور دوران حضور ساگدیف در جامعه علمی شوروی است. یکی از دانشمندان برجسته این موسسه – که در حوزه خود بسیار شناخته‌شده است – با نگرانی می‌گفت که از زمان دومین مراسم تحلیف دونالد ترامپ، با وحشت نظاره‌گر بوده که چگونه دولت او در حال اجرای نوعی «تخریب کنترل‌شده» بر پیکره علم آمریکا است. او مانند بسیاری از پژوهشگران دیگر در آمریکا، مطمئن نیست که بخواهد همچنان بماند و از ریزش آوار احتمالی در امان بماند؛ بنابراین به فکر انتقال آزمایشگاه خود به خارج از کشور افتاده است.

برترین دانشمندان جهان مانند ستارگان بسکتبال هستند: از سراسر دنیا به آمریکا می‌آیند تا سال‌های طلایی عمر حرفه‌ای‌شان را در کنار بهترین‌ها سپری کنند. مایکل گوردین، تاریخ‌نگار علم و رئیس آموزش کارشناسی دانشگاه پرینستون، گفت: «پیدا کردن دانشمندی در تراز اول که حداقل بخشی از دوره تحصیل یا پژوهش خود را – چه در مقطع کارشناسی، چه تحصیلات تکمیلی، یا به‌عنوان استاد – در ایالات متحده نگذراند، بسیار دشوار است.» اما ممکن است نسل بعدی، دیگر چنین نباشد.

هاروارد

در سال‌های اخیر، پژوهشگران خارجی در ایالات متحده احساس ناامنی و ناخوشایندی دارند. آن‌ها تحت نظارت قرار گرفته و مورد آزار و اذیت واقع شده‌اند. دولت ترامپ، روند پذیرش آن‌ها در مؤسسات پژوهشی را دشوارتر کرده است. دانشگاه‌های تراز اول تحت تحقیقات فدرال قرار گرفته‌اند و حتی اعتبار آموزشی و وضعیت معافیت مالیاتی آن‌ها در معرض تهدید است.

دولت ترامپ پیشنهاد کاهش شدید بودجه سازمان‌هایی را داده که تأمین‌کننده مالی پژوهش‌های علمی در آمریکا هستند؛ از جمله بنیاد ملی علوم (NSF)، مؤسسه ملی سلامت (NIH)، و ناسا. و شمار زیادی از کارکنان آن‌ها را اخراج کرده است. بسیاری از کمک‌هزینه‌های تحقیقاتی موجود لغو یا تعلیق شده‌اند. کمیته‌هایی از دانشمندان خبره که پیش‌تر به دولت مشاوره می‌دادند، منحل شده‌اند. در ماه مه، رئیس‌جمهور دستور داد که تمام پژوهش‌هایی که با بودجه فدرال انجام می‌شوند باید معیارهای سخت‌گیرانه‌تری برای دقت و قابلیت تکرارپذیری را رعایت کنند.

از زمان «وحشت سرخ» (Red Scare) – زمانی که پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیا مجبور به امضای سوگند وفاداری بودند و استادان دانشگاه واشنگتن و ام‌آی‌تی به دلیل مظنون بودن به کمونیسم تنبیه یا اخراج می‌شدند – علم در آمریکا تا این اندازه تحت سلطه ایدئولوژی سیاسی نبوده است. دست‌کم در دوران مک‌کارتی، دانشمندان می‌توانستند با این تسلی خاطر زندگی کنند که با وجود این مداخلات، بودجه فدرال برای علم در حال افزایش بود. اما امروز، این بودجه در حال خشکیده شدن است.

سه‌چهارم دانشمندان آمریکایی که در یک نظرسنجی اخیر از سوی نشریه Nature شرکت کردند، گفته‌اند که در حال بررسی مهاجرت از کشور هستند، و از سوی کشورهای دیگر با استقبال روبه‌رو شده‌اند. چین به‌طور جدی در حال جذب آن‌هاست و اتحادیه اروپا یک بودجه ۵۰۰ میلیون یورویی برای همین منظور کنار گذاشته است. دولت‌های ملی در نروژ، دانمارک و فرانسه – که همگی کشورهایی مطلوب برای زندگی هستند – برای صرف هزینه‌های کلان جهت جذب دانشمندان ناامید آمریکایی چراغ سبز نشان داده‌اند. «انجمن ماکس پلانک»، نهاد برجسته پژوهشی آلمان، اخیراً کارزار جذب دانشمندان در آمریکا را آغاز کرده و ماه گذشته، دانشگاه اکس-مارسی فرانسه در یک نشست خبری از ورود هشت «پناهنده علمی» آمریکایی خبر داد.

یکی از محققان ام‌آی‌تی که به ترک آمریکا فکر می‌کند، گفت که مؤسسه علمی برجسته ETH زوریخ در سوئیس – که پردیسی زیبا با چشم‌اندازی رو به آلپ دارد – با او تماس گرفته تا آزمایشگاهش را به آن‌جا منتقل کند. یکی از دانشگاه‌های برتر کانادا نیز با او در ارتباط بوده است. از زمان رولد ساگدیف و دیگر پژوهشگران برجسته اتحاد جماهیر شوروی که به‌دنبال خروج از مسکو بودند، چنین فرصت جذب گسترده‌ای سابقه نداشته است.

گورباچف

سقوط امپراتوری‌های علمی

هر امپراتوری علمی در نهایت سقوط می‌کند، اما نه با سرعتی یکسان و نه به دلایلی مشابه. در سومر باستان، تمدنی پیشاعلمی در شهرهای بزرگ اور و اوروک شکوفا شد. سومری‌ها چرخ‌هایی را اختراع کردند که ارابه‌های جنگی شاه را با سرعت از دشت‌های بین‌النهرین عبور می‌دادند. کاهنان اخترشناس سومری بر فراز زیگورات‌ها به آسمان چشم می‌دوختند. اما به‌نظر می‌رسد سومری‌ها زمین‌های کشاورزی خود را بیش‌ازحد آبیاری کرده بودند و در پی آن، شهرهای تضعیف‌شده‌شان مورد تهاجم قرار گرفت و پادشاهی فروپاشید. آن‌ها دیگر نمی‌توانستند در صف مقدم علم باقی بمانند.

علم در مصر و یونان باستان نیز روندی مشابه داشت: در دوران ثبات و شکوفایی رشد می‌کرد و در زمان‌های طاعون، هرج‌ومرج و فقر، افول. اما هر زوال علمی‌ای الزاماً از دل چنین بحران‌هایی پدید نمی‌آید. برخی تمدن‌ها خودخواسته برتری علمی‌شان را نابود کرده‌اند.

مثلاً علم در اسپانیا، در دوران تفتیش عقاید، آسیب شدیدی دید. دانشمندان از ترس جانشان عقب‌نشینی کردند. آن‌ها از پیگیری علومی که رنگ‌وبوی سکولار داشتند یا از همکاری با افراد مشکوک به ارتداد، اجتناب کردند. جریان تبادل ایده‌ها در اسپانیا کند شد و سطح علمی این کشور نسبت به بقیه اروپا رو به افول گذاشت. در قرن هفدهم، اسپانیا تقریباً هیچ نقشی در انقلاب علمی اروپا ایفا نکرد.

شوروی‌ها خود، پیشرفت‌هایشان در علوم زیستی را به نابودی کشاندند. در دهه ۱۹۲۰، اتحاد جماهیر شوروی یکی از پیشرفته‌ترین برنامه‌های ژنتیک در جهان را داشت. اما این پیشرفت پیش از آن بود که استالین، تروفیم لیسنکو را که اعتقادی به وراثت مندلی نداشت، در راس امور قرار دهد. لیسنکو در نهایت هزاران زیست‌شناس «مرتد» را از کار برکنار کرد و مطالعه ژنتیک را به‌کلی ممنوع کرد. برخی از این دانشمندان به گولاگ تبعید شدند، برخی از گرسنگی جان باختند یا تیرباران شدند. نتیجه این سیاست‌ها آن بود که اتحاد شوروی هیچ سهمی در کشف ساختار مارپیچ مضاعف دی‌ان‌ای نداشت. گوردین گفت زمانی که ممنوعیت ژنتیک «ضد مارکسیستی» سرانجام برداشته شد، شوروی یک نسل از زیست‌شناسی مولکولی عقب مانده بود و دیگر توان جبران آن را نداشت.

اما کسی که بیش از هر فرد دیگری در تاریخ، استعداد ویران کردن علم کشورش را داشت، آدولف هیتلر بود.

منبع: اکوایران