نظم راکد؛ دوره ظهور قدرت‌های جدید به پایان رسیده است؟
  • مهر 30, 1404 ساعت: ۱۰:۴۴
  • شناسه : 99237
    0
    انقلاب صنعتی زنجیر کمیابی را گسست و بهره‌وری را به پایه اصلی قدرت بدل کرد، و جوامع را ظرف کمتر از یک قرن از قرون وسطی به مدرنیته پرتاب کرد. اما به نوشته نشریه فارن افیرز، این روند صعود اکنون معکوس شده است.
    پ
    پ

    در سال ۱۸۹۸، زمانی که بریتانیا در کنار دیگر قدرت‌های جهانی مشغول تقسیم امپراتوری قدرتمند چینگ بود، لرد سالزبری، نخست‌وزیر بریتانیا، در برابر حاضران در لندن هشدار داد که جهان در حال تقسیم‌شدن به «ملت‌های زنده» و «ملت‌های در حال مرگ» است. ملت‌های زنده، قدرت‌های در حال صعود عصر صنعتی بودند؛ کشورهایی با جمعیتی رو به رشد، فناوری‌های انقلابی و ارتش‌هایی با برد و قدرت آتش بی‌سابقه. در مقابل، ملت‌های در حال مرگ، امپراتوری‌های راکدی بودند گرفتار فساد، وابسته به روش‌های منسوخ و در مسیر فروپاشی. سالزبری بیم داشت که صعود برخی و سقوط دیگران، جهان را به سوی جنگ‌های ویرانگر سوق دهد.

    تصلب قدرت

    اکنون آن عصرِ گذارِ قدرت به پایان خود نزدیک شده است. برای نخستین بار در چند قرن گذشته، صعود هیچ کشوری آن‌قدر سریع نیست که بتواند توازن جهانی را بر هم بزند. موج‌های جمعیتی، جهش‌های صنعتی و فتوحات سرزمینی که زمانی سوخت محرک قدرت‌های بزرگ بودند، تا حد زیادی به پایان رسیده‌اند. چین، آخرین قدرت بزرگ در حال صعود، هم‌اکنون به نقطه اوج خود رسیده است: اقتصادش در حال کند شدن و جمعیتش رو به کاهش است. ژاپن، روسیه و اروپا بیش از یک دهه است که دچار رکود شده‌اند. هند نیروی جوان دارد، اما فاقد سرمایه انسانی و توان دولتی لازم برای تبدیل آن به قدرت است.

    ایالات متحده نیز با بدهی، رشد کند و بحران سیاسی دست‌به‌گریبان است، اما همچنان از رقبایی که در گرداب‌های فرسایشی عمیق‌تر فرو رفته‌اند، وضعیت بهتری دارد. دوران صعودهای برق‌آسا که زمانی ویژگی ژئوپلیتیک مدرن بود، جای خود را به تصلب داده است: جهان اکنون به باشگاهی بسته از قدرت‌های سالخورده بدل شده که در حلقه‌ای از قدرت‌های میانی، کشورهای در حال توسعه و دولت‌های فروپاشیده محصورند.

    قطعنامه آتش بس جنگ غزه سازمان ملل شورای امنیت

    این تحول پیامدهای عمیقی دارد. در بلندمدت، ممکن است جهان را از چرخه ویرانگر قدرت‌های در حال صعود و جست‌وجوی بی‌پایان آنها برای قلمرو، منابع و منزلت که اغلب به جنگ ختم می‌شد؛ نجات دهد. اما در کوتاه‌مدت، رکود و شوک‌های جمعیتی خطرات حادی ایجاد کرده‌اند. دولت‌های شکننده زیر بار بدهی و انفجار جمعیت جوانان در حال فروپاشی‌اند. قدرت‌های در حال افول به نظامی‌گری و احیای اختلافات سرزمینی روی آورده‌اند تا از زوال بگریزند. ناامنی اقتصادی به افراط‌گرایی دامن زده و دموکراسی‌ها را فرسوده کرده است، در حالی که ایالات متحده به سمت یک‌جانبه‌گرایی خشن و بی‌قاعده می‌لغزد. دوره صعود قدرت‌ها به پایان رسیده، اما پیامدهای فوری آن ممکن است کمتر از خود آن دوران خونین نباشد.

    عصر صعود

    با وجود علاقه بسیاری از تحلیلگران به مقایسه چینِ امروز با آتنِ در حال ظهور و ایالات متحده با اسپارتِ رو به افول، واقعیت آن است که مفهوم واقعی «قدرت‌های در حال صعود» پدیده‌ای مدرن است. این نوع قدرت‌ها تنها در ۲۵۰ سال گذشته پدیدار شده‌اند، هم‌زمان با انقلاب صنعتی؛ زمانی که زغال‌سنگ، بخار و نفت جوامع را از «دام مالتوسی» رها کردند؛ دام اقتصادی‌ای که در آن هر افزایش در ثروت، با رشد جمعیت خنثی می‌شد و سطح زندگی در حد معیشت باقی می‌ماند. برای نخستین بار، ثروت، جمعیت و قدرت نظامی می‌توانستند هم‌زمان و به شکلی فزاینده رشد کنند و کشورها را در مسیری مداوم به سوی قدرت قرار دهند. این دگرگونی بر سه عامل استوار بود: فناوری‌هایی که بهره‌وری را جهش دادند، جمعیت‌های در حال افزایشی که نیروی کار و ارتش‌ها را بزرگ‌تر کردند، و ماشین‌های نظامی‌ای که امکان فتح سریع را فراهم آوردند.

    جهان پیشاصنعتی فاقد این پویایی‌ها بود. از سال ۱ میلادی تا ۱۸۲۰، درآمد سرانه جهانی تنها سالانه حدود ۰٫۰۱۷ درصد افزایش یافت؛ یعنی کمتر از دو درصد در هر قرن. در جهانی که فقر قاعده بود، تغییرات قدرت تنها به‌صورت مقطعی و از راه تصاحب منابع اندک رخ می‌داد. امپراتوری‌های چین و هند از مازاد کشاورزی بهره می‌بردند، ونیز و عثمانی از تاجران مالیات می‌گرفتند، اسپانیا و پرتغال نقره‌های غارت‌شده را می‌انباشتنـد و خاندان‌های هابسبورگ و بوربون از طریق ازدواج‌های سیاسی گسترش می‌یافتند. پیشرفت‌های نظامی، از سواره‌نظام مغول گرفته تا باروت در امپراتوری‌های عثمانی، صفوی و مغول هند موازنه را موقتاً تغییر می‌داد، اما رقبا به سرعت خود را تطبیق می‌دادند. حتی دولت مالی-نظامی بریتانیا نیز تنها موفق شد از همان منابع محدود، بیشتر بهره ببرد.

    بیشتر بخوانید
    دوری دو ابرقدرت از جنگ تجاری ویرانگر؛ ترامپ و شی ضعیف‌تر از چیزی هستند که فکر می‌کنند
    دوری دو ابرقدرت از جنگ تجاری ویرانگر؛ ترامپ و شی ضعیف‌تر از چیزی هستند که فکر می‌کننداکوایران: چین تاکنون در تغییر جهت صادرات خود از آمریکا به دیگر بازارها موفق بوده است. برای مثال، در 12 ماه منتهی به سپتامبر، صادرات کلی کالاهای چین بیش از ۸ درصد افزایش یافت، در حالی که صادرات به آمریکا ۲۷ درصد کاهش داشت.

    اما انقلاب صنعتی زنجیر کمیابی را گسست و بهره‌وری را به پایه اصلی قدرت بدل کرد، و جوامع را ظرف کمتر از یک قرن از قرون وسطی به مدرنیته پرتاب کرد. بریتانیایی‌ای که در سال ۱۸۳۰ متولد شد، در دنیایی با شمع، درشکه و کشتی چوبی چشم به جهان گشود، اما در پیری می‌توانست سوار قطار شود، تلگراف بفرستد و در خیابان‌هایی با چراغ برق، کالاهای کارخانه‌ای و لوله‌کشی مدرن قدم بزند. در طول عمر یک انسان، مصرف سرانه انرژی پنج تا ده برابر شد.

    این دگرگونی، نخستین قدرت‌های مدرن در حال صعود را پدید آورد. در قرن نوزدهم، رشد درآمد سرانه ۳۰ برابر سریع‌تر از دوران پیشاصنعتی شد و دستاوردها عمدتاً در چند کشور متمرکز بود، که شکاف عظیمی در توازن قدرت جهانی ایجاد کرد. بریتانیا، ایالات متحده و دولت‌های آلمانی از سهمی کمتر از ۱۰ درصد در تولید صنعتی جهان در سال ۱۸۰۰، به بیش از نیمی از آن در سال ۱۹۰۰ رسیدند و درآمد سرانه‌شان حدود سه برابر شد. در مقابل، سهم چین و هند از بیش از نیمی از تولید جهانی به کمتر از ۱۰ درصد سقوط کرد و امپراتوری‌های هابسبورگ، عثمانی و روسیه عمدتاً کشاورزی-محور باقی ماندند و صنایعشان در سیل واردات غرق شد. تا سال ۱۹۰۰، مردم کشورهای صنعتی پیشرو، به‌طور متوسط هشت تا ده برابر ثروتمندتر از چینی‌ها و هندی‌ها و چندین برابر غنی‌تر از روس‌ها و اتباع امپراتوری‌های هابسبورگ و عثمانی بودند. آنچه زمانی برابری نسبی بود، به «شکاف بزرگ» میان غرب و سایر جهان بدل شد.

    جنگنده اف 35

    رشد جمعیتی و انقلاب در صنعت کشتار

    افزایش بهره‌وری، انفجار جمعیتی را به همراه آورد. در جوامع پیشاصنعتی، جمعیت به‌کندی رشد می‌کرد و تنها هر هزار سال دو برابر می‌شد. انقلاب صنعتی این محدودیت را در هم شکست: در قرن نوزدهم، رشد جمعیت جهانی حدود ده برابر سریع‌تر از میانگین سال‌های ۱ تا ۱۷۵۰ بود. کشاورزی مکانیزه، بهداشت، برق، یخچال و داروهای نوین، امید به زندگی را بین بازه‌های ۱۷۷۰ تا ۱۹۵۰ بیش از ۶۰ درصد افزایش داد و شرایطی را فراهم کرد که جمعیت هر یک یا دو نسل یک‌بار دو برابر شود. آلمان، بریتانیا و ایالات متحده در صدر این رشد بودند و پس از آنها ژاپن و روسیه قرار داشتند، در حالی که چین، هند و امپراتوری‌های هابسبورگ و عثمانی عقب ماندند. تا جنگ جهانی اول، ارتش‌هایی که پیش‌تر ده‌ها هزار نفر نیرو داشتند، حالا میلیون‌ها نفر را بسیج می‌کردند.

    نیروی انسانی، ارتش‌های صنعتی را تغذیه می‌کرد – سومین عنصر کلیدی قدرت‌های در حال صعود. جنگ در دوران پیشاصنعتی هرچند خونین بود، اما محدود باقی می‌ماند: ارتش‌ها کوچک، فصلی و متکی بر غارت بودند و تا جایی حرکت می‌کردند که اسب و باد اجازه می‌داد. با سلاح‌های ابتدایی و تدارکات ضعیف، جنگ‌ها مکرر اما بی‌نتیجه بودند و گاه دهه‌ها طول می‌کشیدند. انقلاب صنعتی این وضعیت را دگرگون کرد. راه‌آهن، کشتی بخار و تلگراف، امکان بسیج انبوه را فراهم کردند و تفنگ، مسلسل و توپخانه سنگین قدرت کشتار را چند برابر کردند. تا اوایل قرن بیستم، امپراتوری‌های صنعتی چهارپنجم کره زمین را تحت کنترل داشتند و نقشه جهان به وصله‌پینه‌ای از سرزمین‌ها بدل شد که در دست شمار اندکی از قدرت‌های در حال صعود بودند.

    این انقلاب‌های اقتصادی، جمعیتی و نظامی، همه مناطق جهان را به یک میدان واحد تبدیل کرد. ارزش تجارت جهانی از ۱۸۵۰ تا ۱۹۱۳ ده برابر شد و حتی امپراتوری‌های پیش‌تر منزوی مانند ژاپن توکوگاوا و چینگ نیز ناگزیر وارد رقابت شدند. برای نخستین بار، ملت‌ها با انتخابی سخت روبه‌رو بودند: یا صنعتی شو، یا مغلوب شو. از دل این رقابت، فهرستی محدود از قدرت‌های بزرگ پدید آمد، هر یک با مسیرهایی منحصربه‌فرد در رسیدن به قدرت.

    راه‌های جدید به سوی قدرت

    یکی از مسیرهای تاریخیِ ایجاد قدرت، «یکپارچگی ملی» بود؛ یعنی جایی که نخستین منطقه صنعتی‌شده در یک سرزمین چندپاره، سایر مناطق را درهم ادغام می‌کرد. پروس آلمان را با قدرت نظامی به‌هم جوش داد، خاندان‌های ساتسوما و چوشو ژاپن مدرن را بنیان گذاشتند، پیمونت رهبری وحدت ایتالیا را برعهده گرفت، و شمال صنعتی ایالات متحده با شکست دادن قبایل بومی و سرکوب ایالت‌های جدایی‌طلب و برده‌دارِ جنوبی، قلمرو خود را به سمت غرب گسترش داد.

    مسیر دیگر، توتالیتاریسم یا حکومت تمامیت‌خواه بود؛ زمانی که امپراتوری‌های سابق، برای صنعتی‌سازی شتاب‌زده، به دیکتاتورهای بی‌رحمی چون ژوزف استالین در شوروی، آدولف هیتلر در آلمان، و مائو تسه‌تونگ در چین تکیه کردند؛ فرایندی که به بهای جان میلیون‌ها انسان تمام شد.

    استالین

    مسیر سوم، تبدیل شدن به یک «دولت تحت‌الحمایه» بود. چین که دیده بود آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم چگونه با حمایت آمریکا بازسازی شدند، از دهه ۱۹۷۰ به‌تدریج به سوی واشنگتن گرایش پیدا کرد تا از سرمایه و دانش فنی غرب بهره بگیرد، و سپس در قرن جدید از آن جدا شد تا برای جایگاه برتر جهانی رقابت کند. این‌ها دروازه‌های ورود به باشگاه قدرت‌های نوظهور بودند؛ دروازه‌هایی که تنها در بستر شرایط خارق‌العاده فناوری، جمعیتی و نظامیِ عصر صنعتی گشوده شدند.

    معکوس شدن روند‌ها

    اکنون آن دروازه‌ها در حال بسته شدن‌اند. بهره‌وری کاهش یافته، جمعیت‌ها رو به کاهش‌اند، و فتح سرزمین دیگر به آسانی گذشته نیست. فناوری‌های امروز هرچند شگفت‌انگیزند، اما مانند انقلاب صنعتی زندگی بشر را از بنیاد دگرگون نکرده‌اند. آپارتمانی آمریکایی از دهه ۱۹۴۰ – با یخچال، اجاق گاز، چراغ برق و تلفن – برای انسان امروزی آشناست. اما خانه‌ای در دهه ۱۸۷۰، با مستراح خارج از خانه، چاه آب و بخاری هیزمی برای پخت‌وپز و گرمایش، به نظر متعلق به انسان پیشاتاریخی می‌آمد. جهش میان ۱۸۷۰ تا ۱۹۴۰ انقلابی بود؛ اما گام‌های بعدی بسیار کوچک‌تر بوده‌اند.

    سرعت حمل‌ونقل در نیم‌قرن اخیر تقریباً ثابت مانده است: تنها ۶۶ سال میان نخستین پرواز اورویل رایت در شهر کیتی‌هاوک تا فرود بر ماه فاصله بود، اما نیم‌قرن بعد، خودروها و هواپیماها همچنان با همان سرعت قرن بیستم حرکت می‌کنند. بخش انرژی نیز همین رکود را تجربه کرده؛ بیش از ۸۰ درصد انرژی جهان هنوز از سوخت‌های فسیلی تأمین می‌شود، تقریباً بدون تغییر از دهه ۱۹۷۰ تاکنون، با وجود سرمایه‌گذاری هزاران میلیارد دلاری در انرژی‌های تجدیدپذیر. روند صعودی امید به زندگی نیز در کشورهای توسعه‌یافته متوقف یا حتی معکوس شده است.

    تعداد دانشمندان از دهه ۱۹۳۰ بیش از ۴۰ برابر شده، اما بهره‌وری پژوهش تقریباً به همان نسبت کاهش یافته و هر ۱۳ سال نصف می‌شود. هزینه‌های تحقیق و توسعه شرکت‌ها از ۱۹۸۰ تاکنون دو برابرِ سهم تولید ناخالص داخلی شده، اما رشد بهره‌وری و تأسیس شرکت‌های نوآور شده‌اند. حتی انقلاب دیجیتال هم تأثیری زودگذر داشت؛ پس از جهشی کوتاه در اواخر دهه ۱۹۹۰، نرخ بهره‌وری دوباره به سطوح پایین تاریخی بازگشت.

    برخلاف هیاهو و ادعاها، فناوری‌های امروز زندگی بشر را دگرگون نکرده‌اند. برخی پیش‌بینی‌ها می‌گویند هوش مصنوعی می‌تواند رشد تولید جهانی را سالانه تا ۳۰ درصد افزایش دهد، اما بیشتر اقتصاددانان معتقدند اثر واقعی آن تنها حدود یک درصد در سال خواهد بود. هوش مصنوعی در کارهای دیجیتال برتری دارد، اما گلوگاه‌های اصلی کار در حوزه‌های فیزیکی و اجتماعی است: بیمارستان‌ها بیشتر به پرستارهای بهتر نیاز دارند تا اسکن سریع‌تر؛ رستوران‌ها به آشپز نیاز دارند نه تبلت سفارش؛ و وکلا باید قاضی را متقاعد کنند، نه فقط متن دادخواست را تحلیل کنند. ربات‌ها هنوز در محیط واقعی ناشی‌اند، و چون یادگیری ماشینی ذاتاً احتمالاتی است، خطا اجتناب‌ناپذیر است، بنابراین حضور انسان همچنان ضروری است. بر اساس نظرسنجی جهانی مک‌کینزی، حدود ۸۰ درصد شرکت‌هایی که از هوش مصنوعی مولد استفاده می‌کنند، گفته‌اند که این فناوری هیچ تأثیر مادی بر سودشان نداشته است.

    هوش مصنوعی

    حتی اگر پیشرفت هوش مصنوعی ادامه یابد، جهش واقعی در بهره‌وری ممکن است چند دهه طول بکشد، زیرا اقتصادها باید خود را مجدداً بر اساس ابزارهای جدید سازمان‌دهی کنند، که تسکینی برای بحران‌های کنونی اقتصاد جهانی فراهم نمی‌کند. رشد جهانی از حدود ۴ درصد در اوایل قرن بیست‌ویکم به ۳ درصد رسیده و در کشورهای پیشرفته به نزدیک یک درصد کاهش یافته است. رشد بهره‌وری که در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ سالانه ۳ تا ۴ درصد بود، اکنون تقریباً به صفر رسیده. در همین حال، بدهی جهانی از ۲۰۰ درصد تولید ناخالص داخلی در ۱۵ سال پیش به ۲۵۰ درصد رسیده و در برخی اقتصادهای پیشرفته از ۳۰۰ درصد نیز فراتر رفته است.

    چشم‌انداز جمعیتی نیز تیره است. امروز تقریباً دوسوم جمعیت جهان در کشورهایی زندگی می‌کنند که نرخ تولد در آن‌ها کمتر از سطح جایگزینی است. بیشتر کشورهای صنعتی عملاً در حال «خاموش شدن» هستند و هر سال صدها هزار یا حتی میلیون‌ها نفر از جمعیتشان کاسته می‌شود؛ و بازارهای نوظهور نیز فاصله چندانی ندارند. تنها در آفریقای سیاه هنوز نرخ زاد و ولد بالاست، آن‌هم با روندی کاهشی. برآوردهای اخیر نشان می‌دهد جمعیت جهان احتمالاً از دهه ۲۰۵۰ به بعد رو به کاهش می‌گذارد.

    پیامدهای این وضعیت برای قدرت ملی کشورها آشکار است. با کوچک شدن نیروی کار و افزایش شمار بازنشستگان، رشد در اقتصادهای بزرگ طی ۲۵ سال آینده دست‌کم ۱۵ درصد کاهش خواهد یافت، و برای برخی کشورها این افت چند برابر بیشتر خواهد بود. جبران این زیان مستلزم رشد بهره‌وری سالانه ۲ تا ۵ درصدی است – هم‌تراز با شتاب دهه ۱۹۵۰ – یا افزایش طول ساعات کار، که هیچ‌کدام در شرایط نوآوری کند و بازنشستگی گسترده، واقع‌بینانه نیست.

    نشست سرخ‌ها زیر ذره‌بین؛ معرفی استراتژی پنج‌ساله شی در آستانه دیدار با ترامپ

    شی جین پینگ قصد دارد راهبرد اقتصادی چین را به گونه‌ای تغییر دهد تا دستیابی به «رشد باکیفیت بالا» را در ادامه دهه تضمین کند.

    بن‌بست قدرت

    کاهش جمعیت همچنین احتمال «زایش ققنوس‌وار» قدرت را از میان برده است. در عصر صنعتی، کشورهایی که از جنگ و ویرانی برخاسته بودند – مانند آلمان پس از جنگ جهانی اول، شوروی و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، یا چین پس از «قرن تحقیر» – توانستند در یک نسل دوباره به قدرت برسند. اما امروز، با جمعیت‌های رو به کاهش، قدرت از دست‌رفته شاید دیگر هرگز بازنگردد.

    با نبودِ رشد اقتصادی و تجدید جمعیتی، شاید «کشورگشایی» آخرین مسیر برای قدرت‌جویی به‌نظر برسد، اما آن عرصه هم تنگ‌تر شده است. گسترش فناوری‌های صنعتی مانند راه‌آهن، تلگراف و برق، در گذشته زمینه‌ساز دولت‌سازی و استعمارزدایی شد و تعداد کشورها را از آغاز قرن بیستم تا امروز چهار برابر کرد. از آن زمان تاکنون، بیش از ۱۶۰ اشغال نظامی خارجی با شورش‌های شدید داخلی مواجه شده‌اند، چرا که اسلحه ارزان، خمپاره و موشک‌انداز، هر روستا را به میدان مرگ بدل کرده است.

    سلاح‌های هسته‌ای، خطر جنگ به قصد تسخیر را تا سطح نابودی کامل بالا برده‌اند، و تسلیحات دقیق و پهپادها حتی به گروه‌های پراکنده‌ای مانند حوثی‌ها امکان داده‌اند تا کشتی‌ها و تانک‌ها را از کار بیندازند. در عین حال، غنیمت‌های جنگ دیگر ارزش پیشین را ندارند: زمین و معادن زمانی ثروت امپراتوری‌ها را می‌ساختند، اما امروز نزدیک به ۹۰ درصد دارایی شرکت‌ها در اقتصادهای پیشرفته نامشهود است؛ نرم‌افزار، پتنت و برندهایی که قابل غارت نیستند. مسیری سخت‌تر از همیشه

    برای قدرت‌های نوخاسته در جهان در حال توسعه، مسیر صعود سخت‌تر از همیشه است. شرکت‌های چندملیتی از کشورهای ثروتمند، سرمایه و فناوری را در اختیار دارند، و زنجیره تولید جهانی به‌گونه‌ای است که کشورهای تازه‌وارد را در نقش‌های کم‌ارزش – مونتاژ کالا یا صادرات مواد خام – حبس می‌کند، بی‌آنکه فرصتی داشته باشند که شرکت‌های جهانی خودشان را بسازند. کمک‌های خارجی کاهش یافته، بازارهای صادراتی در حال انقباض‌اند، و موج تازه‌ای از حمایت‌گرایی در حال شکل‌گیری است؛ نردبانی که قدرت‌های قبلی از آن بالا رفتند، اکنون در حال جمع شدن است.

    به‌جز معدود استثناها، کشورهایی که در سال ۱۹۸۰ ثروتمند و قدرتمند بودند، امروز هم همان جایگاه را حفظ کرده‌اند، و بیشتر کشورهای فقیر نیز همچنان فقیر مانده‌اند. میان سال‌های ۱۸۵۰ تا ۱۹۴۹، پنج قدرت بزرگ جدید در صحنه جهانی ظهور کردند، اما در ۷۵ سال گذشته تنها چین توانسته چنین جایگاهی به دست آورد—و شاید آخرین مورد از این دست باشد.

    منبع: اکوایران

     

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.