پشت پرده اقدام نمادین ترامپ؛ بازگشت جنگ در نظم جهانی در حال تغییر
  • شهریور 20, 1404 ساعت: ۱۱:۱۲
  • شناسه : 98131
    0
    ایده بازگرداندن نام «وزارت دفاع آمریکا» به «وزارت جنگ» در واقع بازگشت به نام‌گذاری اصلی این نهاد است، نه ابداعی تازه.
    پ
    پ

    ایالات متحده از زمان تأسیس این کشور تا پایان جنگ جهانی دوم یک «وزارت جنگ» داشت که توسط یک وزیر جنگ هدایت می‌شد. پس از جنگ جهانی دوم، رهبران آمریکایی عمداً از این نام صریح فاصله گرفتند. در سال ۱۹۴۷، هری ترومن، رئیس‌جمهور وقت، ادعا کرد که قدرت نظامی آمریکا باید به‌عنوان نیرویی برای صلح دیده شود، نه برای تسخیر؛ که یکی از دلایلی است که نام قدیمی وزارت جنگ کنار گذاشته شد.

    به نوشته ژئوپولیتیکال مانیتور، کنگره در همان سال، ساختار نظامی آمریکا را طبق «قانون امنیت ملی ۱۹۴۷» بازسازی کرد و در ابتدا نام آن را «تشکیلات ملی نظامی» گذاشت؛ نامی سنگین و دشوار که به اختصار «NME» خوانده می‌شد و با واژه «دشمن» (Enemy) هم‌آوا بود. این نام در سال ۱۹۴۹ به «وزارت دفاع» تغییر یافت؛ یک نام‌گذاری مجدد که بازتاب دهنده رویکرد پس از جنگ جهانی دوم بود: نیروهای مسلح آمریکا باید حافظ صلح و ثبات می‌بودند و بخشی از نظم بین‌المللی جدید برای جلوگیری از یک جنگ جهانی دیگر محسوب می‌شدند. تغییر از «جنگ» به «دفاع» نشان‌دهنده تأکید بر بازدارندگی و امنیت جمعی بود، در همان راستای تأسیس سازمان ملل و ناتو به‌عنوان نهادهایی برای حفظ صلح. حتی در دوران جنگ سرد، رهبران آمریکا اغلب از «صلح از طریق قدرت» سخن می‌گفتند و توانمندی‌های نظامی اصلی، از جمله زرادخانه هسته‌ای، عمدتاً برای بازدارندگی جنگ و نه آغاز آن حفظ می‌شد. به بیان دیگر، پس از ۱۹۴۵، دفاع و بازدارندگی جای اشاره صریح به جنگ را گرفتند.

    عصر «امنیت» پس از جنگ سرد

    با پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۱، آمریکا با فقدان یک رقیب هم‌تراز روبه‌رو شد. این دوره کوتاه تک‌قطبی، گفت‌وگوهای خوش‌بینانه‌ای را درباره «نظم جهانی لیبرال» و امنیت جهانی فراگیر آغاز کرد. پیروزی دموکراسی لیبرال اعلام شد و برخی حتی از «پایان تاریخ» سخن گفتند؛ آینده‌ای که در آن جنگ‌های عمده بین قدرت‌های بزرگ دیگر رخ نمی‌دهد. در دهه ۱۹۹۰، فضای بحث‌های بین‌المللی به سمت امنیت جامع، مأموریت‌های صلح‌بانی و مداخلات انسان‌دوستانه حرکت کرد. سیاست خارجی آمریکا بر مفاهیمی مانند امنیت جهانی، حقوق بشر و ثبات تمرکز داشت و فرض بر این بود که جنگ مستقیم میان کشورها به تدریج به عنوان یک تهدید، کمرنگ خواهد شد.

    با این حال، این خوش‌بینی زودهنگام بود. سال‌های پس از جنگ سرد صلح جاودانه‌ای به بار نیاورد؛ درگیری‌ها در نقاط مختلف جهان ادامه یافت و دولت‌ها همچنان بر اساس منافع ملی و قدرت عمل می‌کردند. حتی در فقدان رقیب آشکار، آمریکا در مداخلات نظامی مانند جنگ خلیج فارس و بالکان مشارکت داشت و در نهایت رقبای جدیدی مانند تروریسم جهانی را برای توجیه موضع امنیتی خود شناسایی کرد. به عبارت دیگر، در دوران تک‌قطبی، ادبیات غالب دیپلماسی امنیتی و صلح‌بانی بود، اما واقعیت قدرت و زور در روابط بین‌الملل همچنان پابرجا بود. اصطلاح «امنیت» غالب شد، اما زیر آن تنش‌های ژئوپلیتیکی همچنان ادامه داشت.

    جنگ اوکراین

    بازگشت جنگ در نظم جهانی در حال تغییر

    امروزه شرایط ژئوپلیتیکی جهان تاریک‌تر شده و جنگ بار دیگر در مرکز توجه قرار گرفته است. چند دهه پس از جنگ سرد، نظم بین‌المللی دستخوش تحولات عمیق است؛ وضعیتی که گاه با دوره پرتنش بین دو جنگ جهانی مقایسه می‌شود. تحولات در معادلات قدرت، توهم کوتاه‌مدت سلطه بی‌چون و چرای آمریکا پس از جنگ سرد را تضعیف کرده است.

    جهانی چندقطبی یا دست‌کم پرچالش‌تر شکل گرفته که رقابت قدرت‌های بزرگ را دوباره به کانون توجه بازگردانده است. ظهور رقبای جدید و بازگشت دشمنی‌های قدیمی، این تصور از جنگ به‌عنوان امری غیرقابل تصور را بی‌اعتبار کرده است. به‌عنوان مثال، اقدامات اخیر روسیه (مانند جنگ اوکراین) و دیگر درگیری‌های منطقه‌ای نشان داد جنگ پدیده‌ای محدود به قرن بیستم نیست. تفکر استراتژیک در واشنگتن به صراحت به رقابت نزدیک و سناریوهای احتمالی جنگ‌های بزرگ اعتراف می‌کند؛ تغییری آشکار نسبت به رویکرد ضدتروریسم اوایل دهه ۲۰۰۰.

    در ۵ سپتامبر ۲۰۲۵، این تغییر رسمی شد: دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، با صدور فرمان اجرایی، رسماً نام «وزارت دفاع» را به «وزارت جنگ» تغییر داد. این دیگر یک پیشنهاد نمادین نیست؛ اکنون یک واقعیت نهادی است. طرفداران این تصمیم استدلال می‌کنند که نام تاریخی «وزارت جنگ» واقعیت مأموریت نظامی و تهدیدات سخت امروز را صریح‌تر منتقل می‌کند. این تغییر نمادین است: رد ایهام «دفاع» و تأکید بر این نکته که آماده‌سازی برای جنگ – نه صرفاً بازدارندگی – اکنون اولویت است.

    با این حال، خود بحث پیرامون این تغییر نشان‌دهنده تحول روح امنیت جهانی است. جهان وارد مرحله‌ای «هابزی» شده است که یادآور دوران جنگ سرد یا حتی پیش از جنگ جهانی دوم است، زمانی که درگیری میان قدرت‌های بزرگ دغدغه‌ی مرکزی بود. برخی ناظران حتی عصر کنونی را «بحران سی‌ساله جدید» می‌نامند، ارجاع به دهه‌های ناپایدار پیش از جنگ جهانی دوم. هیچ قدرتی امروز قادر به تضمین صلح جهانی نیست و خطر یک درگیری نظامی جهانی اکنون به اندازه دهه ۱۹۳۰ جدی است. در چنین محیطی، بحث درباره جنگ – نه فقط امنیت – دوباره در مرکز دیپلماسی استراتژیک قرار گرفته است.

    صعود چین و آماده‌سازی برای جنگ مدرن

    یکی از عوامل اصلی تغییر پارادایم امنیتی، صعود چین است. پس از دهه‌ها هژمونی آمریکا، رشد سریع چین به‌عنوان یک قدرت اقتصادی و نظامی، تعادل قدرت جهانی را به شکل بنیادین تغییر داده است. این بازگشت چین به سطح قدرت بزرگ، عامل اصلی بازگشت جنگ به محاسبات راهبردی تلقی می‌شود.

    در دو دهه اخیر، چین توان نظامی خود را به موازات رشد اقتصادی به‌طور چشمگیری توسعه داده است. هزینه‌های دفاعی آن از حدود ۲۵ میلیارد دلار در ۱۹۹۴ به بیش از ۳۰۰ میلیارد دلار در ۲۰۲۴ رسیده و دومین کشور جهان از نظر هزینه نظامی پس از آمریکا است. این سرمایه‌گذاری‌ها به برنامه‌های تسلیحاتی پیشرفته و توانایی نمایش قدرتی تبدیل شده است که در اواخر قرن بیستم برای چین غیرقابل تصور بود.

    ارتش چین

    چین نوسازی نیروی دریایی گسترده‌ای را نیز آغاز کرده، شامل ساخت ناوهای جنگی پیشرفته و بهره‌برداری از ناوهای هواپیمابر. این کشور اکنون سه ناو هواپیمابر دارد (دو مورد از آن‌ها ساخت داخل است) و برنامه‌ریزی برای ساخت حداقل چهار ناو دیگر در آینده نزدیک در جریان است. در اقدامی تاریخی، چین نخستین پایگاه نظامی خارجی خود را در سال ۲۰۱۷ در جیبوتی تأسیس کرد و نشان داد قصد دارد به‌صورت جهانی عملیات انجام دهد. تمامی این اقدامات نشان‌دهنده تبدیل شدن چین از یک قدرت منطقه‌ای به رقیبی هم‌سطح است که قادر است برتری نظامی آمریکا در حوزه‌های کلیدی را به چالش بکشد.

    رژه روز پیروزی چین در جنگ جهانی دوم در پکن، که دومین رژه بزرگ نظامی تاریخ چین به مناسبت پایان جنگ جهانی دوم بود، نمونه‌ای از این «وضعیت عادی جدید» است. این مراسم ۹۰ دقیقه‌ای که ده‌ها رهبر جهانی در آن حضور داشتند، به‌طور گسترده به‌عنوان نمایش قدرت فزاینده نظامی چین و تلاش برای تثبیت جایگاه این کشور به‌عنوان یک رهبر جهانی تلقی شد. در سخنرانی افتتاحیه، شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین، لحنی جسورانه اتخاذ کرد و چین را کشوری «قدرتمند و خوداتکا» خواند که «از خشونت نمی‌ترسد»، و تأکید کرد که احیای ملی این کشور «توقف‌ناپذیر» است.

    تصاویر و لحن این رویداد پیام روشنی داشت: چین نه تنها گذشته جنگ‌ها را یادآوری می‌کند، بلکه خود را برای جنگ‌های احتمالی آینده نیز آماده می‌کند. در چنین بستری، تصمیم واشنگتن برای رسمی کردن بازگشت «وزارت جنگ» اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند؛ این اقدام نشان می‌دهد که روابط آمریکا و چین بیشتر بر رقابت نظامی آشکار استوار است تا امنیت مشارکتی.

    ظهور چین ضرورت جدیدی را برای برنامه‌ریزی نظامی واشنگتن و پایتخت‌های متحد ایجاد کرده است. پنتاگون پس از دهه‌ها تمرکز بر عملیات ضدشورش و ضدتروریسم، بار دیگر بر جنگ با شدت بالا، رقابت میان قدرت‌های بزرگ و بازدارندگی از طریق قدرت نظامی تمرکز می‌کند. تغییر زبان از همکاری امنیتی به آمادگی برای جنگ، بازتاب واقعیت یک چشم‌انداز راهبردی چالش‌برانگیزتر است که با صعود نظامی چین شکل گرفته است.

    چنین تحولی نشان می‌دهد که بازگشت نام «وزارت جنگ» بیش از یک تغییر نمادین است و منعکس‌کننده واقعیت جدیدی است: سیاستگذاران آمریکایی سال‌های پیش‌رو را سرشار از احتمال درگیری مسلحانه می‌بینند و آمادگی برای جنگ را بر زبان نرم دفاع و امنیت ترجیح می‌دهند.

    منبع: اکوایران

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.