چه داده‌هایی روایت پیروزی اسرائیل در جنگ دوازده روزه را زیر سؤال می‌برد؟
  • آبان 28, 1404 ساعت: ۱۶:۴۰
  • شناسه : 100002
    0
    این مقاله نشان می‌دهد روایت پیروزی اسرائیل با واقعیت میدان همخوان نیست. اسرائیل در چهار محورِ هسته‌ای، موشکی، فرماندهی و واکنش اجتماعی به نتایج راهبردی نرسید. تأسیسات هسته‌ای و توان موشکی ایران آسیب دید اما نابود نشد؛ رهبری نظامی سریع بازسازی شد و جامعه ایران برخلاف انتظار دچار ناآرامی نشد.
    پ
    پ

    طلوع چهاردهم ژوئن برای اسرائیل حامل هیچ دستاوردی نبود. جنگ دوازده‌روزه‌ای که میان ایران و اسرائیل شعله کشید، نهبا برتری قاطع تل‌آویو پایان یافت و نه با «فرسایش ایران» آن‌گونه که برخی روایت‌ها القا می‌کنند. بر اساس شواهد موجود، هر دو طرف نخستین دور این رویارویی را در وضعیتی از بن‌بست راهبردی به پایان رساندند. این گزارش تحلیلی، چهار شکاف جدی در روایت «پیروزی قطعی اسرائیل» را برجسته می‌کند:

     نخست، خلأهای موجود در داده‌های مربوط به برنامه هسته‌ای ایران؛ دوم، خوش‌بینی اغراق‌آمیز نسبت به تضعیف توان موشکی و دفاعی اسرائیل؛ سوم، برداشت نادرست از ساختار فرماندهی و مدیریت میدان در ایران؛ و چهارم، اتکای ناقص بر داده‌های مربوط به واکنش اجتماعی داخل ایران.

    تحلیل‌ها درباره جنگ اخیر به شکلی کم‌سابقه دوپاره شده‌اند. رسانه‌های رسمی در ایران از «پیروزی» سخن می‌گویند، در حالی که بخش عمده‌ای از رسانه‌های بین‌المللی و مراکز تحلیل‌گر غربی روایت دیگری می‌سازند.

    روایتی که در هفته‌های اخیر دستِ بالا را پیدا کرده و معمولاً با عنوان «حمله اسرائیل و پاسخ ایران» (لویت و همکاران، ۲۰۲۵) صورت‌بندی می‌شود در جوهر خود تقلیل‌گرایانه است. این روایت بر مجموعه‌ای از داده‌های میدانی ناقص و خوانشی یک‌سویه، آن هم عمدتاً از منظر اسرائیلی تکیه دارد. متن حاضر با اتکا بر ارزیابیِ بن‌بست راهبردی توضیح می‌دهد که چرا ادعای «پیروزی مطلق اسرائیل» فاقد پشتوانه منطقی و تحلیلی کافی است و چگونه بخش مهمی از واقعیت میدان از روایت غالب حذف شده است.

    برای سنجش نتیجه هر جنگی، صرف شمارش اهداف منهدم‌شده یا میزان خسارات کافی نیست؛ معیار واقعی، میزان تحقق اهداف اعلام‌شده است. از همین رو، فهرست‌کردن اهداف اسرائیل ضرورت تحلیلی دارد.

    اهداف اسرائیل عبارت بود از: الف – حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران؛ ب – ضربه به برنامه موشکی و تضعیف توان دفاعی ایران و ج – ایجاد خلأ در بدنه رهبری با ترور فرماندهان. د -زمینه‌سازی برای بروز اعتراضات خیابانی و ترکیب جنگ هوایی با ناآرامی اجتماعی برای فروپاشی داخلی. ارزیابی موفقیت در این چهار حوزه، چهار شکاف بنیادی در روایت پیروزی  را آشکار می‌سازد.

    شکاف راهبردی اسرائیل در هدف‌گیری هسته‌ای

    حتی خوش‌بین‌ترین تحلیلگران نیز به‌سختی می‌توانند از «نابودی کامل» تأسیسات هسته‌ای ایران سخن بگویند؛ و واقعیت میدان نیز چنین ادعایی را پشتیبانی نمی‌کند. آنچه مسلم است، این است که آسیب جدی وارد شده است. مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل (INSS) در گزارش سال ۲۰۲۵ خود تأیید می‌کند که «برنامه هسته‌ای ایران به‌شدت عقب رانده شده» و توضیح می‌دهد که حذف بیش از ده دانشمند ارشد هسته‌ای می‌تواند روند حرکت ایران به‌سوی تسلیحاتی شدن را دست‌کم در افق قابل پیش‌بینی، آن را با اختلال جدی مواجه سازد. با این حال، همین ارزیابی نیز از «عقب‌راندن» سخن می‌گوید نه نابودی؛ و این تفاوت برای تحلیل راهبردی تعیین‌کننده است.

    «عقب‌راندگی» هرگز معادل «نابودی» نیست؛ و شواهد میدانی نیز این تمایز را به‌روشنی تأیید می‌کند. تخریب کامل تأسیسات هسته‌ای ایران رخ نداده و ارزیابی‌های مستقل همین را نشان می‌دهد. دن بایمن (۲۰۲۵) از مرکز مطالعات استراتژیک و بین الملل برداشت محتاطانه‌تری ارائه می‌دهد؛ برداشتی که با روایت «تخریب جزئی» هم‌خوان است. او می‌نویسد: «اسرائیل تنها برخی از تأسیسات هسته‌ای ایران را هدف قرار داده است. به نظر می‌رسد نطنز آسیب جدی دیده… اما فردو تا حد زیادی دست‌نخورده مانده و بسیاری از سایت‌های پراکنده‌تر نیز مورد هدف قرار نگرفته‌اند.»

    با این حال، نکته مهم‌تر از بقای برخی سایت‌ها، میزان تاب‌آوری و سازگاری برنامه هسته‌ای ایران پس از جنگ است. داده‌های منتشرشده بعد از پایان درگیری نشان می‌دهد که ایران نه فقط روند بازسازی را آغاز کرده، بلکه به‌طور فعال روی تأسیسات بسیار عمیق، مقاوم و سخت‌نفوذ کار می‌کند. تحلیل تصاویر ماهواره‌ای مرکز مطالعات استراتژیک و بین الملل نیز این روند را تأیید می‌کند؛ نشانه‌ای از اینکه برنامه هسته‌ای، هرچند عقب رانده شده، اما نه متوقف شده و نه در آستانه نابودی قرار دارد. بر اساس نظرسنجی موسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل تنها ۹ درصد از پاسخ‌دهندگان معتقدند تهدید هسته‌ای ایران «کاملاً» رفع شده است. در مقابل، ۴۹.۵ درصد باور دارند این تهدید «عمدتاً» کاهش یافته و ۲۷.۵ درصد نیز فکر می‌کنند که تنها «اندکی» کاهش پیدا کرده است.

    شکست راهبردی تل‌آویو از تضعیف قدرت موشکی ایران

    یکی از اهداف کلیدی اسرائیل، خنثی‌سازی توان موشکی ایران بود (واکِیل و همکاران، ۲۰۲۵). تل‌آویو با اتکا به برآوردی که تعداد موشک‌های بالستیک دوربرد ایران را بیش از دو هزار فروند تخمین می‌زد، تلاش کرد زنجیره این توانمندی را مختل کند. در ۲۴ ساعت نخست، اسرائیل ضرباتی به پایگاه‌های زیرزمینی موشکی ایران وارد کرد. دن بایمن (۲۰۲۵) این امر را تأیید می‌کند و می‌نویسد: «اسرائیل آسیب کوتاه‌مدتی به ارتش ایران وارد کرده… توان موشکی ایران تضعیف شده… و اسرائیل در انتقال موشک‌ها از انبار به محل پرتاب اخلال ایجاد کرده است.» اما دقیقاً همین عبارت «آسیب کوتاه‌مدت» است که به‌روشنی از موقتی بودن این دستاورد حکایت دارد. توان تولید بومی، بازسازی سریع و زیرساخت مقاوم ایران، ادعای اسرائیل در مورد «تخریب هسته برنامه موشکی» را به یکی از شکننده‌ترین ادعاهای جنگ تبدیل می‌کند.

    رؤیای فروپاشی فرماندهی ایران

    این پرسش اساسی از همان آغاز در میان تحلیلگران مطرح بود که چرا اسرائیل تصور می‌کرد با مجموعه‌ای از ترورها می‌تواند ساختار فرماندهی ایران را از هم بپاشد. طبق تحلیل چتم‌هاوس، هدف تل‌آویو «حذف فرماندهان ارشد و مختل کردن رهبری عملیاتی» بود؛ اما میان برداشت اسرائیل از سازوکار فرماندهی ایران و واقعیت نهادی آن فاصله‌ای جدی وجود داشت.

    نیروهای نظامی ایران و حتی گروه‌هایی مانند حزب‌الله در برابر موج‌های ترور طی سال‌های گذشته بارها تاب‌آوری ساختاری خود را نشان داده‌اند. فرماندهی در ایران، در عین آنکه نهادینه و سلسله‌مراتبی است، انعطاف‌پذیری بالایی در واکنش به شوک‌های ناگهانی دارد؛ قابلیتی که بخش مهمی از آن ریشه در تجربه هشت سال جنگ ایران و عراق دارد، دورانی که ارتش و سپاه را به سازوکارهایی برای ادامه فرماندهی حتی در شرایط از‌هم‌گسیختگی سوق داد.

    در نبرد اخیر نیز همین الگو تکرار شد. ایران توانست تقریباً تمام فرماندهانی را که در شب نخست جنگ ترور شدند، ظرف کمتر از ۲۴ ساعت جایگزین کند. بنابراین، اسرائیل هرچند موفق شد «اخلال» ایجاد کند، اما نتوانست به هدف اصلی خود یعنی فروپاشی رهبری عملیاتی ایران برسد.

    بقای همین ساختار فرماندهی بود که امکان خروج راهبردی ایران از بحران را حفظ کرد و مانع از آن شد که تل‌آویو به هدف اصلی خود یعنی فروپاشی رهبری عملیاتی ایران برسد. مونا یعقوبیان (۲۰۲۵) از مرکز مطالعات استراتژیک و بین الملل به این نکته اشاره می‌کند که «ایران در پی مسیر بازگشت به میز مذاکره است.» این ارزیابی نشان می‌دهد کشوری که زیر شدیدترین حملات قرار دارد، همچنان قادر است محاسبه‌گری سیاسی داشته باشد و مسیر بازگشت به گفت‌وگو را بررسی کند.

    تصور اشتباه از جامعه ایران

    به‌نظر می‌رسد اسرائیل در بخش دیگری از محاسبات خود، بیش از حد تحت تأثیر تحلیل‌های نادرست بخشی از مخالفان قرار گرفت؛ تحلیل‌هایی که پیش‌بینی می‌کردند آغاز جنگ موجی از اعتراضات ضدحاکمیتی را در داخل ایران برخواهد انگیخت. اما این قسمت از اهداف اسرائیل کمترین شواهد موفقیت را دارد. هیچ‌یک از ارزیابی‌های منتشرشده از سوی مرکز مطالعات استراتژیک و بین الملل، چتم‌هاوس یا موسسه مطالعات امنیت ملی نشانی از وقوع اعتراضات داخلی در ۱۲ روز جنگ ارائه نمی‌کنند.

    برعکس، داده‌ها و گزارش‌های موجود نشان می‌دهد که در ساعات اولیه حمله، جامعه ایران واکنشی از جنس همبستگی ملی بروز داد؛ وضعیتی که حتی برای مدتی کوتاه شکاف‌های سیاسی داخلی را به حاشیه راند. این خطای برآورد را می‌توان محصول درک تاریخی ناقص از جامعه ایران دانست؛درکی که بارها در محاسبات خارجی دیده شده و دوباره در این جنگ نیز خود را نشان داد.

    ارزیابی جنگ بر پایه چهار هدف اصلی اسرائیل نشان می‌دهد که روایت پیروزی  بیش از آنکه بر داده‌های میدانی استوار باشد، بر برداشت‌های جانب‌دارانه تکیه دارد. اسرائیل توانست ضرباتی وارد کند، اما ایران نیز موفق شد اهداف راهبردی خود یعنی تداوم ساختار فرماندهی، بقای هسته برنامه‌های هسته‌ای و موشکی و حفظ انسجام داخلی را حفظ کند.

     شاید دقیق‌ترین توصیف از پایان این جنگ را موسسه ای ارائه داد که آتش‌بس را «پایان‌یافته اما حل‌نشده» نامید. این «حل‌نشده» بودن، در واقع تأیید می‌کند که بحران پابرجاست. آنچه باقی مانده، خاورمیانه‌ای است که به تعبیری بسیار آشفته به مسیر خود ادامه می‌دهد.

    منبع: فرارو

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.