بحث تغییرات ژئوپلیتیکی در قفقاز یکی از شاید پیچیده ترین فتنه های ژئوپلیتیکی باشد که در این منطقه در این قرن مطرح است .
اصل داستان برمی گردد به سال ۱۳۹۹، ۲۰۲۰ میلادی یعنی زمانی که جنگ دوم قره باغ بعد از ۲۶ سال آتش بس با تغییر موضع و صف آرایی بازیگران یعنی بازیگران غربی مثل انگلستان و آمریکا که تا دیروز مخالف آذربایجان و آزادسازی اراضی اشغالی آذربایجان بودند به یکباره بعد از ۲۶ سال یک کمک منحصربفرد در اختیار آذربایجان گذاشتند، رژیم صهیونیستی در منطقه حضور یافت و با کمک نظامی ترکیه و رژیم صهیونیستی پروژه جنگ دوم قره باغ، جنگ ۴۴ روزه استارت خورد .
از همان زمان در واقع مشخص بود که پشت این پروژه جنگ دوم قره باغ به معنای واقعی کلمه بحث آزادسازی اراضی اشغالی آذربایجان وجود ندارد ، بلکه آن یک پوششی است برای پیشبرد یک فتنه ژئوپلیتیکی، فتنه ژئوپلیتیکی که ناتو با محوریت انگلستان در فرآیند گذار به نظم نوین جهانی و منطقه ای علیه ایران ، روسیه و چین برنامه ریزی کرد ،
پس این موضوع خیلی طول نکشید که هم طرف روسی در اثنای جنگ ، هم بازیگران دیگر متوجه شدند که فتنه ژئوپلیتیکی که ما اسم آن را می گذاریم دالان تورانی ناتو ، یعنی تجزیه جنوب ارمنستان ، اتصال خاک آذربایجان به نخجوان و ترکیه و شکل گیری آن چیزی که پانتورانیست های انگلیسی از آن بعنوان جهان ترک نام می برند و این جهان ترک که از قضا در همین حوادث جنگ غزه هم کارکردهای خودش را در حمایت از رژیم صهیونیستی ، از جمله در قالب ارسال ارزاق ، انرژی ، سوخت و آب نشان داد این قرار است تشکیل شود ،
پس اصل فتنه ژئوپلیتیکی در قفقاز یک فتنه ناتویی با محوریت انگلیس است که دنبال ایجاد یک شاهراهی هستند از طریق تجزیه ارمنستان که بتوانند کریدورهای اصلی انتقال انرژی و ترانزیت را از آسیای مرکزی بگیرند .
حالا آن چیزی که موضوع را پیچیده تر می کند و این روزهای اخیر هم می بینیم که در کانون افکار کشورمان هست این است که روس ها برای مقابله با این طرح آمدند یک طرح روسی را ارائه کردند که این طرح روسی بخاطر این که روی پیش فرض های اشتباه بنا شده ، نه تنها در واقع آن دالان تورانی ناتو را دفع نمی کند بلکه یک زمینه سازی می شود برای اجرای دالان تورانی ناتو
اشتباه روسها در این است که اولاً از منظر چشمانداز، با راهاندازی کریدور جعلی زنگزور و نقض خاک ارمنستان و شکلگیری بهاصطلاح جهان ترک مبتنی بر پان تورانیسم انگلیسی، روسها نخواهند توانست بهصورت پایدار در آینده بر آن مسیر کنترل و نظارت داشته باشند؛ کمااینکه اکنون نیز روسها کنترلی بر مسیر ریلی که روسیه را به استان برون گان کالینینگراد از طریق لیتوانی وصل میکند ندارند و با ناتوانی دنبال مسیر جایگزین هستند؛ بنابراین روسها با این نسخه اشتباه در عمل به شکلگیری دالان تورانی ناتو کمک میکنند.
از سوی دیگر تأکید روسها بر راهاندازی این کریدور آن هم پس از توافق باکو و ایروان برای حذف این موضوع از پیشنویس پیمان صلح و در شرایطی که ایران فرایند اجرایی کریدور ترانزیتی ارس را آغاز کرده است حاکی از نگاه انحصاری روسها به مباحث قفقاز در قالب مدل منسوخ ۳ بعلاوه ۱ است و طبیعی هست که ایران نمیتواند به این موضوع بیتفاوت باشد. بر خلاف کریدور ارس، کریدور جعلی زنگزور، یک کریدور صرفاً ترانزیتی نیست؛ بلکه یک کریدور قومی با اغراض توسعهطلبانه امنیتی، تاریخی، تورانی و ژئوپلیتیکی هست که که کارکردهای ضدایرانی دارد، بنابراین عزم تهران و خطوط قرمز کشور دراینخصوص خللناپذیر است.
ضمن اینکه این موضع برخی از جناحهای درونی قدرت در باکو که معتقدند خاندان علیاف نباید سرنوشت خود را به دالان تورانی ناتو یا کریدور جعلی زنگزور و اجاره حاکمیت به رژیم صهیونیستی پیوند بزنند، نکتهای است که دولت باکو این روزها بیشتر درباره آن باید فکر کند.
منبع: کافه دیپلمات
ثبت دیدگاه