رمزگشایی از سیاست خارجی آمریکا پس از پایان دوران برتری مطلق
  • تیر 10, 1404 ساعت: ۱۳:۱۵
  • شناسه : 96385
    0
    درک برخی جنبه‌های سیاست‌های دولت ترامپ ممکن است دشوار به‌نظر برسد، اما در هسته استراتژی امنیت ملی این دولت یک منطق وجود دارد.
    پ
    پ

    کمتر از شش ماه پس از آغاز دومین دوره ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا، سیاست خارجی دولت او موجی گسترده از نگرانی و سردرگمی را در داخل و خارج آمریکا به‌وجود آورده است. استفاده از تعرفه‌ها علیه متحدان و دشمنان، تهدید به الحاق کانادا، گرینلند و پاناما، و انتقادهای غیرمعمول و تند نسبت به نزدیک‌ترین شرکای واشنگتن، همگی رفتارهایی به‌ظاهر سلیقه‌ای و مخرب به‌شمار می‌آیند، به‌ویژه برای سیاست‌گذاران حرفه‌ای که سال‌ها در مدیریت نظم بین‌المللی تحت رهبری آمریکا فعالیت کرده‌اند. آن‌ها معتقدند ایجاد نظم در دنیایی پر از چالش‌های پیچیده فراملی، نیازمند اتحادها، اعتبار و قدرت نرم است؛ همان چیزی که به‌نظر می‌رسد دولت ترامپ مصرانه در پی تخریب آن است.

    درک برخی جنبه‌های سیاست‌های دولت ترامپ ممکن است دشوار به‌نظر برسد، اما در هسته استراتژی امنیت ملی این دولت یک منطق وجود دارد.  مجله فارن افرز فدر یادداشتی با عنوان «استراتژی اولویت‌بندی»،  منطق پشت اقدامات دولت جدید آمریکا را شرح داده است. اکوایران ایران یادداشت را در دو بخش ترجمه کرده است که در ادامه بخش اول آن را می‌خوانید:

    دولت ترامپ دیدگاه قبلی آمریکا که هدف آن ساخت و حفظ نظم جهانی تحت رهبری آمریکا بود را تلاشی اشتباه می‌داند که قدرت آمریکا را تحلیل برده است. آن‌ها اقدامات واشنگتن برای پرورش قدرت نرم را موجب مداخلات و صرف بیش از حد منابع می‌دانند و تضمین‌های امنیتی معتبر آمریکا را عاملی می‌پندارند که بیشتر متحدان آمریکا را به کاهش تلاش‌های دفاعی خود و تکیه بر حمایت‌های این کشور ترغیب کرده است.

    استراتژی اولویت‌بندی

    اکنون دولت ترامپ به جای تلاش برای ایجاد نظم جهانی، ظاهراً در پی راهبردی متمرکزتر است: اولویت‌بندی. منطق آن ساده است: آمریکا منابع محدودی دارد و چین بزرگ‌ترین تهدید ژئوپلیتیکی آن است، بنابراین واشنگتن باید متحدان سرسخت را در سراسر جهان برای مدیریت مناطق خودشان فعال کند تا آمریکا بتواند تمرکز خود را بر آسیا معطوف کند. در عمل، منطق اولویت‌بندی بسیاری از اقدامات دولت ترامپ در قبال اروپا را روشن می‌کند.

    اصول اولویت‌بندی پیش از دولت ترامپ وجود داشت و احتمالاً پس از آن نیز باقی خواهد ماند. هر رئیس‌جمهور آمریکا از زمان باراک اوباما تلاش کرده است تمرکز امنیت ملی آمریکا را از اروپا به آسیا تغییر دهد، زیرا همه آن‌ها دریافته‌اند که تهدید بزرگ‌تر برای آمریکا در آسیا قرار دارد و متحدان آمریکا در اروپا توانایی بیشتری برای دفاع از خود دارند. اگر تیم ترامپ بتواند این تغییر عظیم را عملی کند، بعید است رؤسای جمهور آینده این روند را به عقب برگردانند.

    زمانی که ایالات متحده در اواخر دهه ۱۹۴۰ با رقیب قدرت بزرگ جدیدی، اتحاد جماهیر شوروی، روبرو شد، استراتژی‌ای اتخاذ کرد که به «مهار» معروف شد. این استراتژی در ابتدا دارای کاستی‌هایی بود اما با گذشت زمان بهبود یافت. نسخه نخست اولویت‌بندی نیز ضعف‌های مهمی دارد. اما به هر شکل، به نظر می‌رسد سیاست اولویت‌بندی باقی خواهد ماند.

    آمریکا چین

    معادله استراتژیک

    بیش از سه دهه است که از پایان جنگ سرد می‌گذرد و ایالات متحده هدفی بسیار بلندپروازانه را دنبال کرده است: ایجاد، گسترش و رهبری نظم بین‌المللی لیبرال. اما برای دولت ترامپ، آن نظم صرفاً یک خیال‌پردازی است. تلاش‌ها برای تغییر سیاست جهانی، قدرت آمریکا را تحلیل برده و این کشور را گرفتار جنگ‌های تقریباً همیشگی، ارتشی بیش‌از حد بزرگ و متحدانی که از حمایت‌هایش سوءاستفاده می‌کنند، کرده است. اصول لیبرالی همچون تجارت آزاد و حق پناهندگی، اگرچه از نظر تئوریک جذاب هستند، اما آمریکا را از حفظ قدرت صنعتی داخلی و کنترل مرزهایش محروم کرده‌اند. حامیان اولویت‌بندی معتقدند که حفظ این نظم بین‌المللی به معنای قرار دادن آمریکا در جایگاه دوم بوده است.

    اولویت‌بندی سیاست امنیت ملی آمریکا را بازتعریف می‌کند و بر امنیت، رفاه و همبستگی اجتماعی ایالات متحده تمرکز دارد. اما اولویت‌بندی‌کنندگان افراد انزوا‌طلبی نیستند که بخواهند فقط بر دفاع از خاک خود تمرکز کنند. در عوض، این استراتژی موقعیتی میان انزواگرایی و استراتژی دیرینه رهبری جهانی آمریکا ارائه می‌دهد. اهداف سیاست خارجی آمریکا را محدود می‌کند تا تمرکز بر فوری‌ترین تهدید کشور – ظهور یک هژمون منطقه‌ای رقیب، یعنی چین – باشد و از گسترش بیش از حد منابع محدود آمریکا جلوگیری کند.

    این تغییر استراتژیک ناشی از مواجهه با پایان دوران برتری جهانی آمریکا است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده رقیب ابرقدرتی نداشت و بنابراین می‌توانست همان کشوری باشد که وزیر امور خارجه پیشین آمریکا، مدلین آلبرایت، آن را «ملت ضروری» می‌نامید؛ کشوری که به حل اختلافات می‌پرداخت و رهبری تلاش‌های چندجانبه در سراسر جهان را برعهده داشت. آن دوران به پایان رسیده است. حامیان اولویت‌بندی چنین نقش جهانی فعالی را محکوم می‌کنند.

    امروز، تنها منطقه حیاتی که در آن یک هژمون رقیب بالقوه وجود دارد، آسیا است. در اروپا، روسیه کشوری پرخاشگر است اما ضعیف‌تر از رقبایش به‌شمار می‌آید. جمعیت آن حدود یک‌سوم و تولید ناخالص داخلی‌اش حدود یک‌دهم اتحادیه اروپا است و در فناوری‌های نوظهوری که آینده رشد اقتصادی و توانمندی‌های جنگی را رقم می‌زنند، بسیار عقب‌تر از اروپا قرار دارد. بنابراین کشورهای اروپایی قدرت بالقوه کافی برای مهار روسیه را دارند و تنها کافی است آن را بسیج کنند.

    توازن قوا در آسیا نامتعادل‌تر است. چین دارای قدرت جمعیتی، اقتصادی و فناوری کافی است تا شرق آسیای دریا محور را تحت سلطه خود درآورد و به نظر می‌رسد مصمم به انجام این کار باشد. با استفاده از تاکتیک‌های «منطقه خاکستری» که شامل دیپلماسی اجباری و فشار نظامی است، پکن کنترل خود بر قلمروهای مورد مناقشه در دریای چین جنوبی و دریای چین شرقی را افزایش می‌دهد. به‌ویژه برای تحت فشار قرار دادن تایوان، چین عملیات نفوذ، حملات سایبری و تجاوزات نظامی انجام می‌دهد، تایپه را به صورت دیپلماتیک منزوی می‌کند و عضویت آن در نهادهای بین‌المللی را رد می‌کند. در همین حال، چین ارتش خود را مدرن‌سازی کرده و تمریناتی برای آمادگی در برابر محاصره یا تهاجم به تایوان برگزار می‌کند. در منطق اولویت‌بندی، چون پکن هم اراده و هم توانایی رسیدن به هژمونی منطقه‌ای را دارد، تهدیدی است که آمریکا باید با آن مقابله کند.

    ارتش چین روسیه میدان سرخ

    اجرای چرخش استراتژیک

    نگرانی‌هایی که موجب اولویت‌بندی شده‌اند، با دولت ترامپ آغاز نشده‌اند. در سال ۲۰۱۱، اوباما اعلام کرد که منابع دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی آمریکا به آسیا معطوف خواهد شد تا به قدرت و نفوذ رو به رشد چین پاسخ داده شود. اما این تغییر جهت بیشتر شبیه یک هدف‌گذاری سال نو بود – اعلام شد و سپس رها شد. دولت اوباما از متحدان آمریکا در آسیا و اروپا خواست تا بودجه بیشتری برای دفاع اختصاص دهند، اما این درخواست‌ها نادیده گرفته شدند. توجه آمریکا در نهایت به خاورمیانه معطوف شد، زمانی که جنگ‌های داخلی پس از قیام‌های عربی ۲۰۱۱ در آنجا رخ داد، و سپس به اروپا پس از الحاق کریمه توسط روسیه در ۲۰۱۴. در نتیجه، این چرخش متوقف شد.

    دولت اول ترامپ تمرکز آمریکا بر آسیا را تجدید کرد. در راهبرد امنیت ملی سال ۲۰۱۷، تهدیدهای چین و روسیه برجسته شد و منطقه هند-اقیانوس آرام به عنوان اولویت اصلی معرفی گردید. ترامپ، هم به عنوان نامزد و هم به عنوان رئیس‌جمهور، متحدان اروپایی را با انتقاد از عدم تحقق اهداف هزینه‌ای ناتو شوکه کرد و هشدار داد که آمریکا ممکن است از متحدانی که به اندازه کافی برای دفاع خود هزینه نمی‌کنند، حمایت نکند. در سال ۲۰۲۰، دولت ترامپ حتی اعلام کرد که ۱۲ هزار سرباز آمریکایی را از آلمان خارج خواهد کرد، هرچند دولت بایدن در سال بعد این برنامه را لغو کرد.

    وقتی جو بایدن به قدرت رسید، دولت او تلاش کرد روابط با کشورهای اروپایی را ترمیم کند، اما همچنین سعی داشت توجه بیشتری به آسیا معطوف کند. خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در سال ۲۰۲۱ به عنوان اقدامی معرفی شد که اجازه می‌دهد تمرکز بیشتری بر هند-اقیانوس آرام معطوف شود. از طریق یک «شبکه» از ابتکارات امنیتی و اقتصادی با شرکای منطقه‌ای مختلف، تلاش شد ائتلافی ضد چین ساخته شود؛ و از طریق کنترل‌های چندجانبه صادرات تسلیحات، هدف محدود کردن توان نظامی چین دنبال شد. اما وقتی در سال ۲۰۲۲ جنگ در اوکراین آغاز شد و سال بعد در غزه، منطقه هند-اقیانوس آرام بار دیگر به حاشیه رفت.

    دولت دوم ترامپ با اولویت‌بندی، همان سیاست چرخش را که سال‌ها وعده داده شده اما هرگز اجرا نشده بود، عملی می‌کند. در چارچوب این استراتژی، آمریکا آماده‌سازی‌های خود برای یک درگیری در شرق آسیا را سرعت می‌بخشد، با تمرکز ویژه بر دفاع از تایوان.

    برای دهه‌ها، برنامه‌ریزان نظامی آمریکا صرفاً در تلاش بودند تا در صورت بروز درگیری بتوانند نیروها را به سرعت به اروپا اعزام کنند. حالا هدف آمریکا برعکس خواهد بود. بر اساس منطق اولویت‌بندی، ارتش آمریکا توانایی خود برای استقرار سریع تعداد زیادی نیرو در سراسر اقیانوس اطلس را کاهش خواهد داد. تنها با حذف این «تور ایمنی» است که واشنگتن می‌تواند متحدان ناتو را به قبول مسئولیت مالی و سیاسی دشوار رهبری دفاع خود ترغیب کند.انتخابات پارلمان اروپا

    کشورهای اروپایی باید خود را با این وضعیت جدید وفق دهند. بیشتر ارتش‌های ناتو کم‌بودجه و کوچک هستند و نیروی انسانی لازم برای عملیات‌های پرشدت را ندارند. آن‌ها برای تأمین قابلیت‌های کلیدی، به‌ویژه فرماندهی و کنترل و وظایف مرتبط با اطلاعات، نظارت و شناسایی، به ایالات متحده وابسته‌اند. کشورهای اروپایی باید اختلافات سیاسی و مشکلات جدی بودجه‌ای را پشت سر بگذارند تا قدرت نظامی قاره را بازسازی کنند و جای خالی سهم کمتر آمریکا را پر کنند. خبر خوب این است که با داشتن مزایای اقتصادی و تکنولوژیکی عظیم نسبت به روسیه، اروپا ظرفیت بالقوه لازم برای مقابله با تهدید را دارد.

    این اتفاق در حال رخ دادن است

    دهه‌هاست که دیپلمات‌های آمریکایی و اروپایی در اتاق‌های کنفرانس بروکسل، کنفرانس امنیتی مونیخ و مراسم گرامیداشت جنگ جهانی دوم، اتحاد خود را با واژگانی همچون «آهنین» و «شانه به شانه» توصیف می‌کردند. این زبان تلاش داشت اروپایی‌های نگران را مطمئن کند که می‌توان برای حفاظت از امنیت اروپا به آمریکا اعتماد کرد.

    ترامپ این سناریو را به هم زد. در فوریه امسال، ترامپ و معاونش جی‌دی ونس از رئیس‌جمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، در کاخ سفید استقبال کردند، اما او را در مقابل تلویزیون مورد سرزنش قرار دادند. وقتی ونس در همان ماه در کنفرانس امنیتی مونیخ شرکت کرد، به جای سخنان معمول دلگرم‌کننده، اروپایی‌ها را به کوتاهی در دفاع و سرکوب آزادی بیان در کشورهایشان متهم کرد. پس از آن، تعرفه‌های تنبیهی وضع شد و گزارش‌هایی از توهین مقامات ارشد آمریکایی به متحدان اروپایی در یک گفت‌وگوی محرمانه در اپلیکیشن سیگنال منتشر شد. برای کایا کالاس، مسئول عالی سیاست خارجی اتحادیه اروپا، این گونه به نظر می‌رسید که آمریکا «دنبال دعوا» با اروپا است.

    دولت ترامپ دقیقاً دنبال درگیری نیست، بلکه خواهان جدایی است. تلاش آن برای ایجاد فاصله سیاسی از اروپا، تغییر مورد نظرش در استراتژی آمریکا را دنبال می‌کند: این‌که نخبگان سیاست خارجی اروپا را مطمئن کند که بازگشتی به رابطه «آهنین» وجود نخواهد داشت و ایالات متحده دیگر خط مقدم دفاع از قاره اروپا نخواهد بود.

    با فشار برای پایان جنگ، دولت ترامپ تلاش دارد آینده‌ای بسازد که کشورهای اروپایی بتوانند خودشان آن را مدیریت کنند. حضور کمتر آمریکا، اروپا را به نوعی به پذیرش ضمنی منافع اصلی روسیه در نزدیکی مرزهایش می‌رساند و اوکراین را خارج از ناتو نگه می‌دارد. در مقایسه با وضعیتی که در آن اتحادیه اروپا یا بدتر از آن، ناتو به سمت شرق گسترش یابد و مسکو را تحریک کند، این امر منبع مهمی از درگیری میان اروپا و روسیه را (اگر نگوییم حذف) کاهش می‌دهد. مادامی که کشورهای اروپایی منابع مالی و سیاسی لازم برای توسعه دفاعی قوی را متعهد شوند، باید بتوانند حتی در مقابل روسیه‌ای که از دستاوردهایش در اوکراین و کاهش حضور آمریکا در قاره جسور شده است، از تهاجم‌های احتمالی آینده جلوگیری کنند.

    منبع: اکوایران

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.