در ابتدای سال جاری میلادی، کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در نقطه اوج اقتدار اقتصادی قرار گرفتند. بحران انرژی ناشی از همهگیری کرونا، خزانههای این دولتها را سرشار از درآمد کرد و جایگاه آنها را به عنوان بازیگران کلیدی بازار جهانی نفت و در مورد قطر، به عنوان تأمینکننده مطمئن گاز طبیعی مایع بیش از هر زمان دیگری تقویت ساخت. در سالهای اخیر، دولتهای خلیج فارس با دقت و مهارت، رقابت میان قدرتهای جهانی همچون چین، روسیه و ایالات متحده را مدیریت کرده و همزمان موفق شدند روابط خود را با رقبای منطقهای از جمله ایران و ترکیه را نیز بهبود ببخشند.
دیپلماسی دلارها؛ چگونه شیخنشینها واشنگتن را مدیریت میکنند؟
دونالد ترامپ در نخستین سفر خارجی مهم خود پس از آغاز دور دوم ریاستجمهوری، راهی قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی شد؛ کشورهایی که به نظر میرسید بیش از هر متحد دیگری، رمز تعامل با رئیسجمهور آمریکا را دریافتهاند: امضای قراردادهای پرسروصدای چند تریلیون دلاری و توجه ویژه به منافع اقتصادی خانواده ترامپ. دولتهای عرب حوزه خلیج فارس در ازای تعهد به سرمایهگذاری دو تریلیون دلاری در اقتصاد ایالات متحده طی چهار تا ده سال آینده، موفق شدند دستاوردهای چشمگیری را به سبد دیپلماسی خود بیفزایند: قراردادهای عظیم تسلیحاتی، دسترسی انحصاری به فناوریهای پیشرفته آمریکایی و وعدههایی برای اتخاذ رویکردی عملگرایانهتر و منعطفتر از سوی واشینگتن در قبال مسائل خاورمیانه.
کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در موقعیتی ممتاز قرار گرفتهاند: ثروت عظیم، منابع گسترده انرژی، ثبات سیاسی داخلی و موقعیت ژئوپلیتیک راهبردی، این دولتها را به بازیگران کلیدی در مسیر گذار به عصر پس از نفت تبدیل کرده است. دولتهای عرب خلیج فارس پیشتر موفق شده بودند جایگاه خود را به عنوان قطبهای مالی و لجستیکی منطقه تثبیت کنند؛ اما اکنون نگاهها فراتر رفته است. با سرمایهگذاری گسترده در صنایع نوین، توسعه فناوریهای پیشرفته و تمرکز ویژه بر قابلیتهای هوش مصنوعی، این کشورها در پی آناند تا فرایند تحول و نوسازی اقتصادی را عمیقتر و پایدارتر سازند.
با وجود تمامی برنامهریزیها و پیگیری دیپلماسی هوشمندانه، کشورهای عرب حوزه خلیج فارس اکنون ناچارند با پیامدهای فوری و بلندمدت مجموعهای از بحرانهایی مقابله کنند که پیشتر درباره آنها به غرب بهویژه ایالات متحده هشدار داده بودند. در ماه ژوئن منطقه شاهد جنگی دوازدهروزه و بیسابقه میان ایران و اسرائیل بود؛ نبردی که با حملات هوایی ایالات متحده به تأسیسات هستهای ایران و در نهایت شلیک انبوهی از موشکهای بالستیک ایرانی که آسمان شب قطر را روشن کرد، به پایان رسید.
در این مدت، دولتهای قطر، عربستان سعودی و امارات با تکیه بر روابط نزدیک با ترامپ امیدوار بودند بتوانند بر روند بحران تأثیر بگذارند یا دستکم با میانجیگری واشینگتن، آتش جنگ را خاموش کنند. اما این امید به سرعت نقش بر آب شد. جنگ نه تنها آسیبپذیریهای سیاسی و امنیتی کشورهای عربی خلیج فارس را عیان ساخت، بلکه بار دیگر نشان داد نزدیکی به ترامپ و تیم او، تضمینی برای اثرگذاری بر سیاستهای آمریکا و تامین منافع حیاتی منطقه نیست.
حمله به تأسیسات هستهای ایران؛ تضعیف موقت یا تشدید عزم تهران برای بازدارندگی
اگرچه آمریکا مدعی است در حمله به ایران، تأسیسات هستهای ایران را از بین برده، اما این نبرد بیش از آنکه برنامه هستهای ایران را محدود کرده باشد، عزم جمهوری اسلامی را برای دستیابی به بازدارندگی هستهای بهمنظور حفاظت در برابر حملات آینده تقویت کرده است.
در این میان، ایران نه تنها اراده، بلکه توانایی لازم برای واکنش متقابل علیه همسایگانش را نیز به رخ کشید و بخشی از گزینههای بالقوه خود برای تشدید تنش در صورت تکرار حملات اسرائیل یا آمریکا را به نمایش گذاشت. این واقعیت، ارزیابیهای خوشبینانه واشینگتن و تلآویو را نزد دولتهای عرب حوزه خلیج فارس با تردید جدی مواجه ساخت.
کشورهای عرب حوزه خلیج فارس، خود را میان یک قدرت هستهای بیپروای منطقهای یعنی اسرائیل و همسایهای قوی چون ایران میبینند؛ شرایطی که چشمانداز توسعه ملی و پیوندهای جهانی این دولتها را بهطور جدی تضعیف کرده است. حتی در سایه یک آتشبس شکننده میان ایران و اسرائیل، نشانههای بیثباتی و احتمال بازگشت تنشهای نظامی همچنان پررنگ است.
ایران، علیرغم آسیبهای ناشی از حملات اخیر، به احتمال زیاد روند بازسازی و توسعه برنامههای هستهای و موشکی خود را شتاب خواهد داد. اسرائیل نیز تمایلی آشکار به تداوم اقدامات نظامی پیشدستانه در سراسر منطقه دارد؛ نمونه آشکار آن، حمله به تأسیسات دولتی سوریه در دمشق در اوایل ژوئیه است. از سوی دیگر، ایالات متحده با سیاستهایی غیرقابل پیشبینی، بر ابهامات منطقهای دامن میزند.
هرچند ایران در جریان درگیریهای اخیر متحمل آسیبهایی شده، اما توانسته عملکرد و ظرفیتهای حیاتی خود را حفظ کند و همچون عراق دهه ۱۹۹۰، شکست را با سرسختی و انعطاف بیشتر پاسخ دهد. در این میان، حذف تدریجی اروپا از معادلات منطقهای و تشدید رقابت میان قدرتهای بزرگ، نقش کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را به عنوان تنها گزینههای میانجیگری و تلاش برای دستیابی به توافقی پایدار میان ایران و ایالات متحده برجستهتر کرده است؛ هرچند چشمانداز موفقیت این تلاشها، به شکلی واقعبینانه اندک بهنظر میرسد. در چنین شرایطی، چشمانداز اقتصادی و امنیتی کشورهای عرب خلیج فارس با تهدیدی جدی و پایدار مواجه خواهد شد.
آتش بس شکننده؛ چرا عربستان دیگر در پرونده ایران به آمریکا اعتماد ندارد؟
کشورهای عربی خلیج فارس زمانی از ایالات متحده خواسته بودند برنامه هستهای ایران را بهکلی نابود کند. این رویکرد تهاجمی در دوران ریاستجمهوری اوباما و حتی در دولت نخست ترامپ ادامه یافت؛ زمانی که دولتهای عربی حوزه خلیج فارس دیپلماسی هستهای با تهران را رد میکردند و بر لزوم سختگیری بیشتر علیه ایران تأکید داشتند. در عین حال، نگرانی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس همواره فراتر از مسأله هستهای بوده و مهار نفوذ منطقهای ایران را در اولویت قرار دادهاند. بهعنوان نمونه، مخالفت سرسختانه با توافق هستهای سال ۲۰۱۵ (برجام) ناشی از این باور بود که توافق، بیش از حد محدود است و تهران را به عادیسازی روابط با غرب مجبور نمیکند.
تحولات اخیر، معادلات امنیتی و دیپلماتیک کشورهای عربی خلیج فارس را بهشدت دستخوش تغییر کرده است. نقطه عطف این روند، حمله نیروهای انصارالله به تأسیسات نفتی عربستان سعودی در سال ۲۰۱۹ بود؛ حملهای که تردیدها را نسبت به تعهد ایالات متحده برای حفظ نظم امنیتی منطقهای تشدید کرد. در آن مقطع، دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا با وجود همه تلاشهای ریاض برای جلب رضایت واشینگتن، آشکارا از هرگونه حمایت نظامی یا دفاع مستقیم از عربستان سعودی خودداری کرد. این بیتفاوتی کمسابقه، پرسشهایی اساسی درباره آینده اتحاد امنیتی خلیج فارس و آمریکا ایجاد کرد و نارضایتی رهبران منطقه را به اوج رساند؛ بهویژه در حالی که آمریکا به اسرائیل، حمایت نظامی و سیاسی تقریباً نامحدودی ارائه میکند.
در شرایطی که کشورهای عرب حوزه خلیج فارس بیش از پیش نسبت به آسیبپذیریهای اقتصادی و امنیتی خود در برابر ایران آگاه شده و از کاهش اعتبار و حمایت واشینگتن ناامید بودند، مسیر تنشزدایی با تهران هموارتر شد. عربستان سعودی، به عنوان بازیگر کلیدی منطقه، ابتکار عمل را در دست گرفت و سرانجام با میانجیگری چین در مارس ۲۰۲۳ توافقی را برای ازسرگیری روابط دیپلماتیک با ایران امضا کرد. هرچند نشانههای نزدیکی و همگرایی دو قدرت منطقهای عمدتاً در سطح نمادین باقی مانده، اما تردیدی نیست که امروز روابط ایران و عربستان سعودی در بهترین وضعیت خود طی دو دهه گذشته قرار گرفته است.
در ماههای اخیر، فضای تنشزدایی میان ایران و کشورهای عرب خلیج فارس چنان پررنگ بود که اغلب دولتهای عربی منطقه ترجیح دادند به ائتلاف نظامی آمریکا علیه حوثیها در دریای سرخ و یمن نپیوندند. همزمان، جمهوری اسلامی ایران نیز به تعهدات خود در زمینه کاهش تنش پایبند ماند و تلاش کرد کشورهای عرب خلیج فارس را از دامنه درگیری با اسرائیل دور نگه دارد.
این توازن شکننده تا زمانی حفظ شد که ایالات متحده دست به حملات گسترده علیه تأسیسات هستهای ایران زد؛ اقدامی که بلافاصله با واکنش تهران و حمله به پایگاههای نظامی آمریکا در یکی از مراکز کلیدی قطر پاسخ داده شد؛ رخدادی که کشورهای عرب حوزه خلیج فارس بارها و بارها تلاش کرده بودند با تأکید بر ممنوعیت استفاده از پایگاهها و حریم هواییشان از وقوع آن جلوگیری کنند.
پشت پرده اتحاد بیسابقه عربها در محکومیت اسرائیل
در شرایط جدید منطقهای، کشورهای عرب خلیج فارس بیش از پیش باید نقشی فعالتر در میانجیگری و تسهیل دستیابی به توافقی پایدار میان ایران و ایالات متحده ایفا کنند. با گذشت زمان دولتهای عرب حوزه خلیج فارس رویکرد خود را تعدیل کردهاند؛ تا جایی که اکنون حتی برای نخستینبار آمادگی پذیرش توافقی را دارند که برنامه هستهای ایران را محدود کند؛ حتی اگر این توافق اجازه دهد جمهوری اسلامی برای اهداف پزشکی یا تأمین نیازهای انرژی خود همچنان به غنیسازی اورانیوم ادامه دهد.
در حالی که اسرائیل با حمایت آشکار آمریکا جاهطلبیهای منطقهای تازهای را دنبال میکند، همین سیاستها به مهمترین تهدید علیه منافع حیاتی کشورهای عرب خلیج فارس تبدیل شدهاند: ثباتی که برای تداوم صادرات سوختهای فسیلی ضروری است و صلحی که برای گذار موفق به دوران پس از نفت به آن نیاز دارند. هرگونه اختلال پایدار در ترافیک دریایی ناشی از درگیریهای تازه یا تشدید تنشها میتواند روند انتقال نفت و گاز را مختل کند و اقتصاد جهانی را دچار تلاطم سازد.
در واکنش به حملات نظامی اسرائیل به ایران، تمامی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس با لحنی کمسابقه موضعی واحد اتخاذ کردند؛ حتی آن دسته از دولتهایی که روابط دیپلماتیک فعالی با اسرائیل داشتند. بحرین و امارات متحده عربی، که از سال ۲۰۲۰ روابط خود را با تلآویو عادی کردهاند، همراه با سایر دولتهای عربی منطقه، این اقدام را محکوم کردند. عربستان سعودی، در بیانیهای تند، حملات اسرائیل را «تجاوزات آشکار علیه جمهوری اسلامی» و «نقض صریح قوانین و هنجارهای بینالمللی» خواند. عمان نیز که تنها دو روز پس از نخستین حمله قرار بود میزبان دور جدید مذاکرات هستهای میان تهران و واشینگتن باشد، تلآویو را متهم کرد که «عامدانه» روند دیپلماتیک را تخریب و شعلههای یک درگیری گستردهتر را روشن میکند.
کشورهای عرب حوزه خلیج فارس نه تنها حامی وقوع جنگ میان ایران و اسرائیل نبودند، بلکه فعالانه تلاش کردند از شعلهور شدن آن جلوگیری کنند. فیصل بن فرحان، وزیر خارجه عربستان سعودی، در نشست داووس امسال آشکارا هشدار داد: «جنگ میان ایران و اسرائیل… چیزی است که باید تا حد امکان از آن جلوگیری کنیم.»
پشت پرده سکوت محتاطانه عربها پس از حمله آمریکا به ایران
کشورهای عرب حوزه خلیج فارس با تکیه بر وعدههای دونالد ترامپ برای پایان دادن به جنگهای بیپایان آمریکا و کاهش تنشها در اوراسیا و خاورمیانه، امید زیادی به توانایی او برای برقراری صلح در منطقه بسته بودند. فیصل بن فرحان، وزیر خارجه عربستان سعودی، در جمعی که در داووس نسبت به سیاستهای واشینگتن بدبین بودند، تأکید کرد: «من دولت جدید آمریکا را عامل افزایش خطر جنگ نمیدانم. برعکس، رئیسجمهور ترامپ بهوضوح نشان داده که تمایلی به ورود به درگیری ندارد.»
این نگاه خوشبینانه نه فقط در محافل عمومی، بلکه بارها و بارها در گفتگوهای خصوصی مقامات عالیرتبه کشورهای عربی خلیج فارس تکرار میشد. رهبران عرب منطقه بر این باور بودند که ترامپ در مواجهه با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، به مراتب قاطعتر از جو بایدن عمل خواهد کرد. حتی اگر هیچ تحول عمدهای در سیاستهای منطقهای رخ ندهد، اطمینان داشتند که میتوانند ترامپ را با وعده قراردادهای سودآور اقتصادی و تسلیحاتی به اتخاذ مواضع همسو با منافع خلیج فارس ترغیب کنند.
در آغاز، این امیدواریها بیدلیل به نظر نمیرسید. ترامپ، اسرائیل را تحت فشار گذاشت تا با یک آتشبس دوماهه در غزه موافقت کند و با همکاری مصر و قطر، زمینه توافق صلحی پایدار را فراهم آورد. دولت ترامپ همچنین تسهیلکننده چندین دور مذاکرات هستهای با ایران بود و در میانجیگری آتشبس میان حوثیها و سایر بازیگران منطقهای نقشآفرینی کرد؛ حتی اگر این آتشبس در نهایت نتوانست حملات انصارالله یمن به اسرائیل را متوقف کند.
در سفر ماه مه ترامپ به ریاض، او به درخواست محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، با احمد الشرع، رهبر جدید سوریه دیدار کرد و تحریمهای آمریکا علیه سوریه را لغو نمود؛ تصمیمی که خشم شدید اسرائیل را برانگیخت. از زمان سقوط نظام بشار اسد در ماه دسامبر، تلآویو صدها حمله هوایی علیه سوریه انجام داده و حتی برخی مناطق این کشور را «برای مدت نامحدود» اشغال کرده است؛ اقداماتی که عملاً روند صلح میان دو کشور را متوقف ساخته و چشمانداز آشتی را با ابهام روبهرو کرده است.
بهمحض آغاز حملات اسرائیل به ایران و ورود مستقیم ایالات متحده به کارزار نظامی، بسیاری از امیدها و تصورات دولتهای عرب خلیج فارس فرو ریخت. بار دیگر، رهبران منطقه با واقعیتی تلخ روبهرو شدند: کاخ سفید، حتی در عصر ترامپ، شریکی قابل اعتماد برای مهار اسرائیل یا تضمینکننده پایان پایدار جنگ در خاورمیانه نیست.
با وجود این سرخوردگی، دولتهای عرب حوزه خلیج فارس ناگزیر شدند توازنی شکننده را حفظ کنند تا خشم یا واکنش غیرقابل پیشبینی ترامپ را برنیانگیزند. به همین دلیل، عمان، قطر و عربستان سعودی هر سه حمله آمریکا به ایران را محکوم کردند، اما این محکومیتها عمدتاً محتاطانه و تا حدی صوری بود؛ چنانکه قطر حتی نامی از ایالات متحده به میان نیاورد. رهبران منطقه میدانستند که موضعگیری شدیدتر، میتواند روابط حیاتی با واشینگتن را در میانه جنگ با ایران به خطر بیندازد و احتمالاً موجب واکنشی تند از سوی ترامپ شود.
خطر نقشههای نتانیاهو؛ آیا خاورمیانه در آستانه موج جدید افراطگرایی است؟
جنگ دوازدهروزه نه تنها ایران را از مسیر خود منصرف نکرد یا مانع تلاشهایش برای دستیابی به بازدارندگی هستهای نشد، بلکه باور به فریبکاری غرب را در میان ایرانیان تقویت کرد. رفتار دولت ترامپ که دیپلماسی را بیشتر بهعنوان ابزاری برای انحراف و وقتکشی به کار بست این بیاعتمادی را در میان آن دسته از ایرانیانی که همواره با دیده تردید به آمریکا نگریستهاند، عمیقتر ساخت. حمایت بعدی اعضای کلیدی اتحادیه اروپا از جمله فرانسه، آلمان و بریتانیا از حملات اسرائیل نیز، آنها را از دید تهران عملاً از حلقه میانجیهای بیطرف و قابل اعتماد کنار گذاشت.
اسرائیل اکنون بیش از هر زمان دیگری تمایل یافته تا دیپلماسی را به حاشیه رانده و به اقدامات نظامی بدون نیاز به توجیه یا تحریک قبلی روی بیاورد. تلآویو منطقه را عرصهای بیمرز برای عملیات نظامی میداند و بارها در غزه، ایران، لبنان، سوریه و حتی یمن، بیمحابا دست به حمله زده است؛ بیآنکه چندان نگران مشروعیت حقوقی این اقدامات یا پیامدهای انسانی و منطقهای آن باشد.
کشورهای عرب حوزه خلیج فارس با نگرانی، جاهطلبی آشکار بنیامین نتانیاهو برای «ترسیم دوباره» نقشه خاورمیانه را زیر نظر دارند؛ پروژهای که به باور آنها، نه تنها منافعشان را به حاشیه میراند، بلکه ممکن است زمینهساز احیای موج جدیدی از گروههای افراطی از جمله القاعده و داعش در منطقه شود.
کشورهای عرب خلیج فارس باید دمای تنشها را کاهش دهند و ریسکهای فزاینده منطقهای را مهار کنند. در شرایط فقدان سایر میانجیهای قابل اعتماد، این کشورها باید ابتکار عمل را برای تسهیل یک توافق هستهای میان ایران و ایالات متحده به دست گیرند. این تنها راه برای شکستن چرخه خشونت و بیثباتی است که منطقه را گرفتار کرده است. کشورهای خلیج فارس حتی بیش از دیگران شانس موفقیت دارند. موضع اصولی آنها در قبال حملات آمریکا و اسرائیل بر اعتبارشان به عنوان میانجیهای بیطرف افزوده است. نقش حیاتی قطر در پایان دادن به جنگ که تا حد زیادی با پذیرش حمله حیثیتی ایران محقق شدلإ اعتبار سیاسی دوحه را در نگاه تهران افزایش میدهد. از منظر ایران، عمان نیز خود را به عنوان میانجیای قابل اعتماد تثبیت کرده است و نفوذ عربستان سعودی و امارات در واشینگتن همچنان یک دارایی ارزشمند محسوب میشود؛ حتی اگر این نفوذ در حال کاهش باشد.
میانجیگری برای توافق جدید میان ایران و آمریکا، مأموریتی دشوار و طاقتفرسا خواهد بود. کشورهای عرب خلیج فارس برای موفقیت در این مسیر باید از همه اهرمهای نفوذ خود در واشینگتن، تهران و تلآویو بهره بگیرند تا منطقه را از لبه جنگ دور کنند. آینده آنها به این تلاش وابسته است.
منبع: فرارو به نقل از فارن افرز
ثبت دیدگاه