افول دموکراسی و برآمدن خودکامگیهای جدید، موضوع یادداشت تازه هال برندز، تحلیلگر برجسته مسائل بینالملل و استاد دانشگاه جان هاپکینز است. اکوایران این یادداشت بلند را در دو قسمت ترجمه کرده که بخش اول آن پیش از این منتشر شده و در ادامه بخش دوم و پایانی آن ارائه میشود
پوتین و شی کنترل را در دست میگیرند
پوتین پس از فقر اقتصادی و هرجومرج دموکراتیک دهۀ ۱۹۹۰، دوباره کنترلی خودکامه و شبهتزاری بر روسیه برقرار کرد. سپس حس تقدیر شخصی خود ــکه یکی از مشاورانش به شوخی گفت سه مشاور اصلی او ایوان مخوف، پتر کبیر و کاترین کبیرندــ را در کانون پروژهای دو دههای گذاشت تا با عقب راندن هژمونی آمریکا و دنیای لیبرال، عظمت روسیه را احیا کند.
بسیاری از رهبران روس ممکن است با گفتۀ پوتین مبنی بر اینکه «اوکراین یک کشور واقعی نیست» موافق باشند. اما رهبری کمتر مسیحایی و کمتر متمایل به ریسک، شاید هرگز جنگی تمامعیار علیه آن کشور به راه نمیانداخت ــجنگی که بزرگترین بحران امنیتی اروپا در دهههای اخیر را آفریدــ یا علیرغم هزینههای وحشتناک، بر ادامۀ آن پافشاری نمیکرد.
به همین ترتیب، چالش چین علیه نظم جهانی از شخصیت شی جینپینگ جداییناپذیر است. در داخل، شی جناحهای رقیب و نظام رهبری جمعیِ پسامائو را نابود کرد. در عرصۀ بینالمللی، «صدر همهچیز» از این قدرت استفاده کرده تا پروژههای حیرتانگیزی چون «ابتکار کمربند و جاده» را به راه بیندازد، فشار بر همسایگان از هیمالیا تا شمالشرق آسیا را تشدید کند و چینِ مدعی برتری جهانی را در مسیر برخورد با آمریکا قرار دهد.
چالش چین برای آمریکا با مشکل شی جینپینگ وخیمتر میشود: دشواری تعامل با رهبری که کشورش را برای درگیری آماده میکند و ظاهراً مصمم به قدرتمندنمایی در داخل و خارج است. در همین حال، خود آمریکا نیز مرد مستبد خودش را در رأس دارد.
ترامپ سیاست آمریکا را دگرگون کرده است: او حزب جمهوریخواه و بهطور فزایندهای دولت آمریکا را به ابزاری برای انتقامهای شخصی و ارادۀ خود بدل کرده است. هنجارشکنیها و ابتکارهای او آنقدر فراوان است که شمردنشان دشوار است، چه رسد به مقابله با آنها. سبک سیاست خارجیاش نیز همینقدر تجدیدنظرطلبانه و خودمحور است.
عصری جدید
ترامپ ممکن است نرخ تعرفههای آمریکا را به بالاترین سطح از زمان جنگ جهانی دوم برساند.
رئیسجمهور آمریکا با بالا و پایین کردن تعرفهها بنا بر میل خود، نظام تجارت جهانی را زیر و رو کرده است. او ایدههای رادیکالی را مطرح میکند، مانند گرفتن قلمرو از کشورهای دیگر. او از شرکتها و کشورها باجگیری میکند. ترامپ ادعا میکند که تنها او میتواند دشوارترین مشکلات جهانی را از طریق دیدار با رهبرانی چون پوتین، شی یا کیم حل کند؛ و تنها رهبری الهامبخش اوست که میتواند نخبگان فاسد را سرنگون کند و آمریکا را دوباره نیرومند و شکوفا سازد.
از ریاض تا دهلی، از پکن تا واشنگتن، این دنیای مردان مستبد است. پس چنین جهانی چه شکلی خواهد داشت؟
حاکمان قدرتمند، قوانین ضعیف
نخست اینکه، چنین جهانی هرگز خستهکننده نخواهد بود: تاریخ با سرعتی سرسامآور و به ارادۀ مردان مستبد پیش میرود. آنان زنجیرها ــچه بوروکراتیک و چه حقوقیــ را که ممکن است مانع تصمیمهای جسورانه شود، کنار میزنند. به امید دستاوردهای عظیم، دست به اقدامات بزرگ میزنند ــآغاز جنگهای تجاری همهجانبه، تجاوز به کشورهای مستقل، یافتن متحدان تازه.
روی مثبت ماجرا این است که مردان مستبد رکود و سکون را میشکنند. اما روی منفیاش این است که وقتی با یک هوس تصمیمات بزرگی گرفته میشود، جهان آشفته و غیرقابل پیشبینی میشود.
دوم، حاکمان مستبد مساوی با قوانین ضعیفند. رهبران شخصمحور محدودیتهای داخلی را برای تقویت اقتدار خود میشکنند. آنها معمولاً در خارج نیز قوانین و هنجارهایی را که دستوپایشان را میبندد، بیاعتبار میشمارند. وقتی در سال ۲۰۱۷ نخستوزیر لبنان با محمد بن سلمان مخالفت کرد، رهبر سعودی ظاهراً او را ربود. پوتین، شی و ترامپ همگی در حال تضعیف اصل ممنوعیت فتح سرزمینیاند؛ اصلی که از ضعیف در برابر قوی محافظت میکند. انتظار داشته باشید که حقوق بینالملل، حقوق بشر و سایر هنجارها زیر ضرب بروند: برای مردان مستبد، قواعد عمدتاً چیزی بیش از مانع نیستند.
سوم، اتحادها و همسوییها درهمریخته میشوند، غالباً به زیان دنیای دموکراتیک. وقتی رئیسجمهور نالیبرال آمریکا نسبت به دیگر مردان قدرتمند ــاوربان، پوتین، بوکله، بولسوناروــ احساس نزدیکی بیشتری دارد تا بسیاری از متحدان دموکراتیک، صحبت از رقابت بزرگ میان دموکراسیها و استبدادها مضحک به نظر میرسد. پوتین و شی برای معامله با رئیسجمهوری آمریکایی که از ماهیت رژیمهایشان آزرده نمیشود، فرصتهایی میبینند. بدون تردید، مردان قدرتمند با هم درگیر هم میشوند: نمونهاش تنشهای تجاری میان ترامپ و مودی یا رقابت مداوم اردوغان و پوتین. گاه تغییر همپیمانیها مفید است. در عصر مردان مستبد، هرگونه مفهومی مبنی بر وجود «جهان آزاد» که در برابر تهاجم استبدادی مقاومت میکند، آسیب خواهد دید.
چهارم، شخصیسازی ژئوپولیتیک شتاب خواهد گرفت. در نظام مردان مستبد، سیاست خارجی ابزاری برای بزرگنمایی شخصی است: نگاه کنید چگونه پوتین، اردوغان، مودی و دیگران از دستاوردها یا تنشهای ژئوپولیتیک بهعنوان گواهی بر بیبدیل بودنشان استفاده میکنند. گاهی دیپلماسی به وسیلهای برای معاملات آلوده تبدیل میشود: سرمایهداری رفاقتی و منفعتطلبی آشکاری را در نظر بگیرید که اغلب با سیاست خارجی ترامپ همراه است. هرچه نهادها کماهمیتتر شوند، روابط شخصی مهمتر خواهند شد.
پنجم، در دنیای مردان مستبد، کیفیت تصمیمگیری و حکمرانی احتمالاً پایین میآید و خطر فاجعه بالا میرود. حکمرانی مستبدانۀ شخصمحور به ندرت در درازمدت برای عملکرد اقتصادی یا ثبات سیاسی مفید است زیرا در بازار و نهادهایی را که لازمهی این نتایجند، دست میبرند. چینِ شی، هماکنون از زمان پیشینیانش پویایی کمتری دارد. آمریکا نیز، اگر گرفتار تعرفهها، فساد و سیاست اقتصادی سیاسیشده شود، به احتمال زیاد آسیب خواهد دید.
اگرچه هر مرد مستبدی خود را نابغهای باثبات میداند، حقیقت این است که رهبران نالیبرال، بهویژه وقتی در میان چاپلوسان محاصره شوند، به مستعد خطاهای فاجعهبار هستند. نمونههای تاریخی هشداردهنده را میتوان در حملۀ فاجعهآمیز هیتلر به شوروی یا جهش بزرگ به جلو ویرانگر و کشندۀ مائو دید. نمونههای جدیدتر عبارتاند از جنگ نافرجام محمد بن سلمان در یمن، وسواس شی در سیاستهای کرونای صفر یا محاسبات اشتباه و ویرانگر پوتین در اوکراین.
جانشینی آشوبناک است
در نهایت، هر چیزی پایانی دارد و مسئلۀ جانشینی بسیار مهم است. چون مردان مستبد بر نظامهای سیاسی تسلط دارند ــو معمولاً آنها را دگرگون میکنندــ خروجشان عدم قطعیتهای عمیقی دربارۀ آینده ایجاد میکند.
آیا روسیۀ بیشازحد نظامیشده و از نظر اقتصادی فرسوده، پس از رفتن پوتین، به هرجومرج فروخواهد رفت؟ آیا چین پس از شی بهسوی اعتدال ژئوپولیتیکی و اقتصادی خواهد رفت یا به ملیگرایی و افراط ایدئولوژیک شدیدتر سقوط خواهد کرد؟ پس از اردوغان، آیا دموکراسی ترکیه نجات خواهد یافت؟ آیا آمریکای پساترامپ همچنان مسیر انحطاط قانون اساسی و یکجانبهگرایی غیرقابل پیشبینی را دنبال خواهد کرد؟
پرسشهای مربوط به آینده هرگز ساده نیستند. اما وقتی رهبران سلطهگر میراثی طولانی و ویرانی نهادی برجای میگذارند، این پرسشها بسیار دشوارتر میشوند.
شاید جهانِ مردان قدرتمند فضیلتهایی هم داشته باشد. رهبران جسور و توانمند میتوانند دستاوردهای بزرگی به دست آورند اتحاد میان برخی مردان قدرتمند ممکن است به مهار دیگر رهبران جاهطلب و نالیبرال کمک کند. همچنین شایان ذکر است که ساختارها و سنتهایی که مردان قدرتمند در داخل و خارج در هم میشکنند، گاه واقعاً نیازمند بازنگریاند.
اما شواهد عمده نشان میدهد که حکمرانی مردان مستبد معمولاً پایان بدی برای کشورهایشان دارد. این نوع حکمرانی میتواند عرصۀ بینالمللی را آشفتهتر، غیرقابل پیشبینیتر، نالیبرالتر و تهاجمیتر کند. نظام مردان مستبد با کمبود هیجان مواجه نخواهد بود. اما بیشک کاری خواهد کرد که دلمان برای دنیای از دسترفته تنگ شود.
منبع: اکوایران
ثبت دیدگاه