چنانکه جمهوری اسلامی ایران خواهان به رسمیت شناخته شدن قدرت و جایگاهش در نظم آینده منطقه غرب آسیا است، باید در گام نخست سیاستهایش را با مقدورات داخلی و خارجی اش هماهنگ سازد.
جامعه جهانی و بهویژه جمهوری اسلامی ایران باید با دقت تحولات را رصد کند؛ زیرا موضوع الحاق کرانه باختری امری ساده و گذرا نیست. این روند در صورت پیگیری، قطعاً موجب افزایش وسعت اراضی اشغالی و تشدید واکنش و مقاومت مردم فلسطین خواهد شد و در نتیجه، میتواند تحولات منطقه را وارد مرحلهای بحرانی کند.
از سال ۲۰۱۴ کشورهای عضو ناتو واقعیتهای راهبردی و ضرورتهای ژئوپلیتیکی روسیه که ماهیت تاریخی داشته را نادیده گرفته و به این ترتیب زمینه برای ظهور چالشهای امنیتی جدید در روابط روسیه با جهان غرب ایجاد شد.
دفترچه دیپلماسی ترامپ، که در خاورمیانه کارآمد است، در رقابت طولانی و ساختاری با چین کارایی ندارد.
آتشبس غزه موفقیتی نمایشی برای ترامپ بود، اما همین شیوهٔ دیپلماسی شخصی و معاملهمحور در برابر چین ناکارآمد است. او تأکید میکند سیاست خارجی ترامپ بر تهدید، عقبنشینی و بیثباتی بنا شده و در رقابت ساختاری با پکن، نیازمند صبر، ثبات و ائتلافسازی است. کاهش بودجهٔ پژوهش، سیاستهای مهاجرتی سختگیرانه و رویکرد واکنشی ترامپ، توان ملی و انسجام بینالمللی آمریکا را تضعیف کرده و نشان دادهاند «هنر معامله» جایگزین «معماری راهبرد» نیست.
کمیته جایزه نوبل، آب پاکی روی دست های ترامپ ریخت و خانم ماریا کورینا ماچادو، رهبراپوزیسیون ونزوئلا را نامزد دریافت جایزه صلح نوبل کرد. آیا ترامپ همچنان مرد به اصطلاح صلح خواهد ماند؟ یا عصبانیت و جنون بر وی چیره خواهد شد و میز صلح را به هم خواهد ریخت؟
ایران باید از این موافقتنامه ابتدا بهصورت اعلامی استقبال کند و تکثیر این نوع از پیمانهای امنیتی را برای ثبات منطقه و تقویت منطقهگرایی درونزاد بداند و در صورتی که امکانی برای کشورمان در پیوستن به چنین پیمانی فراهم شد موافقت خود را اعلام دارد.
در نتیجه طرح صلح ترامپ، به معنای ورود به فازی جدید از مهندسی منطقهای است که در صورت انفعال یا واکنش صرفاً ایدئولوژیک ایران، میتواند منجر به تغییر دائمی موازنه به نفع ائتلاف آمریکایی-اسرائیلی-عربی شود و ایران را در منطقهای که باید مرکز نفوذ آن باشد، در موقعیت انزوا قرار دهد
استفان والت در این یادداشت، «اتحاد ویژهٔ آمریکا و اسرائیل» را عامل اصلی بنبست صلح در خاورمیانه میداند. او تأکید میکند که طرح صلح ترامپ تکرار الگوی یکجانبه و بینتیجهٔ گذشته است، زیرا واشنگتن هرگز حاضر به اعمال فشار واقعی بر تلآویو نیست. به باور والت، حمایت بیقید و شرط آمریکا هزینههای سنگین مالی، اخلاقی و سیاسی دارد، اعتبار جهانی واشنگتن را تضعیف و حتی اسرائیل را به سوی افراطگرایی، انزوا و فروپاشی درونی سوق داده است.
«امریکا میکوشد به کمک اسراییل و شبکه متحدان عرب خود، یک «نظم امنیتی جدید» در خاورمیانه ایجاد کند؛ نظمی که هدف آن پایان دادن به معادله مقاومت و تضعیف بازیگران مستقل منطقهای همچون ایران است.»
بر اساس انگاره ترامپ «صلحسازی» در شرایطی حاصل میشود که نشانههایی از «تغییر در موازنه قدرت» به وجود آید. موازنه قدرت کشورها در شرایطی تغییر پیدا میکند که جنگهای جدیدی شکل گیرد، ائتلافهای نوظهور سازماندهی شود و در نتیجه زمینه برای شکلگیری سطح جدیدی از موازنه فراهم شود.