چنانکه جمهوری اسلامی ایران خواهان به رسمیت شناخته شدن قدرت و جایگاهش در نظم آینده منطقه غرب آسیا است، باید در گام نخست سیاستهایش را با مقدورات داخلی و خارجی اش هماهنگ سازد.
موقعیت ویژه آلمان نه صرفاً بهدلیل جایگاه آن در اتحادیه اروپا، بلکه به واسطهی پیوندهای سنتی اقتصادی با ایران و نیز نقش تاریخی این کشور در ترتیبات امنیتی فراآتلانتیک اهمیت یافته است.
در مقطع کنونی، منافع ایران و کشورهای عرب حوزه خلیج فارس به ویژه عربستان، در یک راستا قرار گرفته است؛ امنیت و ثبات در خلیج فارس! در این راستا لازم است تا رایزنی ها و گفت و گوهای منطقه ای بار دیگر برای ساختن تابآوری و کمک به ایجاد نظم منطقهای پایدارتر از سر گرفته شده و از عربستان سعودی و سایر قدرتهای متوسط نوظهور این منطقه خواسته شود که نفوذ خود را به ابتکار عمل برای صلح و امنیتتبدیل کنند
به اذعان کارشناسان مطرح جهانی، «ابتکار کمربند – راه» ، مهمترین طرح چین برای تبدیل شدن به قدرت اول اقتصادی در چشم انداز آینده است. این ابرپروژه، علاوه بر اتصال سه قاره از طریق مسیرهای دریایی و خشکی و با بودجه بالغ بر یک تریلیون دلار، و در کنار کارکردهای ترانزیتی، اقتصادی و مالی؛ پیوستی از کارکرهای فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی را برای پکن دارد. بطوریکه تام میلر نویسنده کتاب «رؤیای آسیایی چین» از آن به عنوان «ساخت امپراتوری در طول راه ابریشم نو» یاد می کند ؛ و اندیشکده های امریکایی و اروپایی مانند شورای آتلانتیک خطر «ابتکار کمربند – راه» چین را بسیار بیشتر از خطر نظامی این کشور برای امریکا و ناتو عنوان کرده اند. به دلیل چنین برآوردی، امریکا و ناتو بیکار ننشسته اند و با ارایه طرح ترانزیتی موسوم به ابتکار «دروازه جهانی»، رسما بر تحریم، بایکوت و مقابله با «ابتکار کمربند – راه» تاکید کردند.
به نظر می رسد کشورهای اروپایی با این رویکرد و سیاست توهمی و سیاسی کاری تنها وابستگی بیش از حد خود به آمریکا را اثبات می کنند تا داشتن استقلال عمل از واشنگتن.
به نظر می رسد با زخم ترامپ بر چهره روابط بین الملل که هر روز بزرگتر و بدخیم تر می شود جهان بایستی نسبت به پیامدهای زیانبار این عقب گرد هوشیار و نگران باشد چرا که اکنون دو آفت بزرگ و خطرناک ترامپ و نتانیاهو به جان دستاوردهای دو قرن اخیر جامعه جهانی افتاده و آن ها را بی خاصیت ساخته است .
تجاوز آمریکا و رژیم صهیونیستی به بهانه جلوگیری از ظرفیت هستهای نظامی ایران، در واقع در تداوم سیاستهای سنتی و کلاسیک غرب برای تضعیف ایران و کسب هژمونی نظامی آمریکا و رژیم صهیونیستی است.
دیدار آلاسکا را میتوان بیشتر بهعنوان یک تئاتر قدرت با آثار روانی و رسانهای در نظر گرفت تا یک توافق راهبردی. با این حال، همین تئاتر پیامهای مهمی برای خاورمیانه دارد.
جمهوری اسلامی ایران باید با انجام دیپلماسی فعال کشوهای ساحلی دریای خزر را متقاعد کند که ترانس خزر به ضرر محیط زیست کشورهای منطقه و ساحلی است و ترکیه، چین، آمریکا و اسرائیل از روند آلودگی رودهای منطقه و دریای خزر متضرر نمی شوند.
پس از شهادت سید حسن نصرالله و تغییرات سیاسی در این کشور، از جمله انتخاب رئیسجمهور و نخستوزیر جدید توسط پارلمان لبنان، شاهد برخی اظهارات محتاطانه یا حتی غیر دوستانه از سوی وزیر امور خارجه لبنان نسبت به روابط با جمهوری اسلامی ایران بودهایم. این اظهارات در شرایطی مطرح میشود که لبنان همچنان هدف تعرضات و تجاوزات رژیم صهیونیستی است
با بهرهمندی از نظریههای ژئوپلیتیک و تجربه زیسته در نظام بینالملل، آموختهایم «خلأ قدرت» خالی نمیماند، بلکه همواره توسط رقبا پر میشود. توافق آذربایجان و ارمنستان برای احداث کریدور زنگزور با عاملیت و کارگزاری آمریکا، محصول رایزنی دیپلماتیک چندروزه و حتی چند ماه نیست، بلکه مجموعهای از مؤلفههای گوناگون طی سالها در سطوح ملی، منطقهای و بینالمللی زنجیروار کنار هم جمع شده و موجب شکلگیری چنین توافقی شدهاند.