چهار سنت سیاست خارجی آمریکا؛ ترامپ در کدام جبهه ایستاد؟
  • تیر 24, 1404 ساعت: ۸:۴۸
  • شناسه : 96748
    0
    در هفته‌های اخیر، سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران و خاورمیانه، تحت تأثیر رویکرد جکسونی ترامپ یعنی استفاده قاطع اما محدود از نیروی نظامی برای منافع مستقیم آمریکا شاهد چرخشی معنادار بوده است. این سیاست، هرچند توانسته از گرفتار شدن واشنگتن در جنگی تمام‌عیار جلوگیری کند، اما نه موفق به حذف تهدید هسته‌ای ایران شده و نه چشم‌انداز پایداری برای منطقه رقم زده است؛ بلکه زمینه‌ساز دور جدیدی از ریسک و بی‌ثباتی شده است.
    پ
    پ

    در هفته‌های اخیر برای سیاست آمریکا در خاورمیانه یادآور حرکت پرفرازونشیب یک ترن هوایی بوده است: از تلاش‌های دیپلماتیک و کاهش تنش تا حملات محدود اما هدفمند به مراکز هسته‌ای ایران و بازگشت دوباره به نقطه آغاز بحران.

    رئیس‌جمهور آمریکا برای مدتی کوتاه در فضای مجازی زمزمه‌هایی درباره «تغییر رژیم» مطرح کرد، اما در واقعیت، دامنه عملیات نظامی با دقتی حساب‌شده بر مرز باریک میان مداخله محدود و جنگ تمام‌عیار حرکت کرد؛ حملاتی که با مهندسی دقیق و هدف‌گذاری محدود، بلافاصله با ابتکارات دیپلماتیک برای مهار بحران همراه شد. این رویکرد در نهایت نه توانست تندروهای راستگرا و نه میانه‌روهای ائتلاف ترامپ را راضی نگه دارد. در این فضای ابهام، پرسش درباره هویت واقعی سیاست خارجی ترامپ بیش از هر زمان دیگری پررنگ شده است: آیا او یک جمهوری‌خواه مداخله‌گر سنتی است یا یک غیرمداخله‌گر عمل‌گرا؟

    والتر راسل مید و چهار سنت سیاست خارجی آمریکا؛ ترامپ در کدام جبهه ایستاد؟

    سیاست ترامپ در قبال ایران نه پدیده‌ای بی‌سابقه است و نه خارج از چارچوب فکری غالب او در حوزه سیاست خارجی می باشد. ترامپ در واقع از الگویی پیروی می‌کند که مبتنی بر استفاده محدود اما قاطع از نیروی نظامی برای تأمین منافع مستقیم آمریکا است؛ رویکردی که در ادبیات راهبردی به «جکسونیسم» شهرت یافته و می‌توان آن را نسخه‌ای مدرن از «حمله تنبیهی» دانست. این رویکرد با جهان‌بینی عملی‌گرا و واقع‌گرای ترامپ کاملاً هم‌راستاست، هرچند با سنت مداخله‌گرای لیبرال و نظم‌محور ایالات متحده در دهه‌های گذشته تفاوت‌هایی اساسی دارد.

    واژه «جکسونیسم» نخستین بار توسط والتر راسل مید، پژوهشگر برجسته حوزه روابط بین‌الملل، وارد ادبیات سیاسی آمریکا شد. مید معتقد است که سیاست خارجی ایالات متحده عمدتاً بر چهار سنت فکری استوار است: نخست، ویلسونی‌ها که به پیروی از رئیس‌جمهوری که جامعه ملل را بنیان گذاشت، بر ترویج ارزش‌های لیبرال و دموکراتیک و نظم جهانی تأکید دارند؛ دوم، همیلتونی‌ها که اولویت را به سیاست اقتصادی و رهبری آمریکا در نظم تجاری بین‌المللی می‌دهند. ؛ سوم، جفرسونی‌ها که تمرکز بر مسائل داخلی و پرهیز از درگیر شدن در مناقشات خارجی را اصل می‌دانند؛ و چهارم، جکسونی‌ها؛ ملی‌گرایانی واقع‌گرا که برای دفاع از منافع حیاتی کشور، آماده رویارویی نظامی و پرداخت هر هزینه‌ای هستند. همان‌طور که هال برندز، مورخ معاصر تأکید می‌کند: «جکسونی‌ها در جنگ‌ها به دنبال پیروزی آمریکا هستند نه نجات دنیا.»

    عصر جکسونیسم ترامپ و بازتعریف هژمونی آمریکا

    اگر ترامپ را مصداق برجسته جکسونیسم در عصر حاضر بدانیم، باید این واقعیت را پذیرفت که سیاست خارجی آمریکا با چرخشی عمیق روبه‌رو شده و دوران سلطه بی‌رقیب گفتمان ویلسونی (دورانی که آمریکا خود را «ملت استثنایی» و هژمون نظم جهانی می‌دانست) رو به پایان است. هرچند پس از جرج بوش پدر، رؤسای‌جمهور مختلف گهگاه به سیاست‌های جکسونی روی آورده‌اند، اما همواره نگاه فراگیری به نقش رهبری جهانی آمریکا وجود داشته است. اکنون اگر ترامپ واقعاً منافع ملی را بر هر ملاحظه‌ای مقدم بداند، باید منتظر عصری نو بود؛ عصری که آمریکا با منطقی تازه و چهره‌ای متفاوت وارد عرصه بین‌المللی می‌شود؛ دورانی که در آن، هم متحدان و هم رقبای واشنگتن ناگزیر خواهند بود خود را با قواعد جدید بازی آمریکا تطبیق دهند.

    در دهه‌های اخیر، تصمیم‌سازان آمریکایی عموماً به قاعده‌ای نانوشته به نام «قانون فروشگاه سفالگری» پایبند بوده‌اند: اگر چیزی را بشکنی، باید مسئولیتش را هم بپذیری. همان‌طور که کالین پاول، وزیر خارجه پیشین، در سال ۲۰۰۲ به رئیس‌جمهور جورج بوش یادآور شد، ورود آمریکا به هر جنگ یا بحرانی، به معنای پذیرش تمامی تبعات و هزینه‌های پس از آن است. حتی منتقدان جدی مداخلات خارجی نیز اصل این قانون را پذیرفته‌اند با این تفاوت که تأکید می‌کنند آمریکا باید از ابتدا از ورود به چنین بحران‌هایی اجتناب کند تا مجبور به تحمل پیامدهای سنگین آن نشود.

    با این حال، حملات اخیر ترامپ به ایران را نمی‌توان صرفاً در چارچوب دوگانه سنتی انزواگرایی و مداخله‌گرایی در سیاست خارجی آمریکا تفسیر کرد. از ابتدای ریاست‌جمهوری ترامپ، بسیاری از تحلیلگران، او را نماد یک رویکرد «جکسونی» دانسته‌اند. ترامپ از به‌کارگیری قاطع نیروی نظامی ابایی ندارد و به صراحت شیفته قدرت سخت است، اما در عین حال با ائتلاف‌های فرامرزی و پروژه‌های پرهزینه ملت‌سازی مخالفت می‌ورزد. سیاست «اول آمریکا» امضای ویژه ترامپ است؛ شعاری که یادگار عصر میان دو جنگ جهانی محسوب می‌شود و امروز بار دیگر به کانون گفتمان سیاسی و سیاست خارجی آمریکا بازگشته است.

    حملات اخیر به ایران این تمایز را بیش از پیش نمایان ساخت. در روزهای منتهی به این عملیات، چهره‌های برجسته رسانه‌ای و طیف‌های مختلف جمهوری‌خواهان درگیر جدلی تلخ درباره ضرورت ورود یا پرهیز آمریکا از جنگ بودند. تاکر کارلسون و سناتور تد کروز در مناظره‌ای تند رو در رو شدند، استیو بنن با هشدار نسبت به خطر فرو رفتن آمریکا در باتلاق جدید خاورمیانه هشدار داد و در مقابل، تندروهایی مانند مارک لوین خواسته دیگری داشتند.

    از ترور ژنرال سلیمانی تا آتش‌بس اسرائیل

    در این میان، جکسونی‌ها قاعده «قانون فروشگاه سفالگری» را به‌کلی رد می‌کنند و معتقدند می‌توان ضربه‌ای قاطع وارد کرد و سپس بدون پذیرش مسئولیت‌های پس از آن، میدان را ترک گفت. این جریان سیاسی، دست‌کم از دهه ۱۹۳۰، تنها زمانی وارد جنگ شده که ایالات متحده یا شهروندان آمریکایی به طور مستقیم تهدید یا هدف حمله قرار گرفته‌اند. جکسونی‌ها همچنین عملیات‌های سنگین یا ضربات محدود را راهکاری مطلوب می‌دانند.

    در شرایط کنونی، به نظر می‌رسد جکسونی‌ها زمام ابتکار را در سیاست خارجی آمریکا در دست گرفته‌اند. آتش‌بس شکننده میان ایران و اسرائیل همچنان برقرار است، واشنگتن از تشدید بحران و ورود به یک جنگ پرهزینه دیگر در خاورمیانه خودداری کرده و دورنمای فرو رفتن مجدد آمریکا در مناقشات بی‌پایان منطقه‌ای تا حد زیادی کمرنگ شده است؛ در حالی که چین با سرعت در مسیر افزایش قدرت و نفوذ خود حرکت می‌کند. جِی‌دی ونس، معاون رئیس‌جمهور، با ستایش از این «دکترین جدید سیاست خارجی» تأکید کرده که اولویت، منافع ملموس و عینی آمریکاست و باید از درگیر شدن در جنگ‌های بی‌پایان و پرهزینه اجتناب شود.

    با این حال، حتی اگر تاکنون راهبرد ترامپ در نوسان میان مداخله محدود و خویشتنداری توانسته باشد آمریکا را از فرو رفتن در باتلاق جنگ‌های فرسایشی حفظ کند، نباید از محدودیت‌ها و مخاطرات مدل جکسونی غافل شد. عملیات‌های محدود و ضربات جراحی‌شده، هرچند نسبت به دهه‌ها جنگ فرسایشی و پروژه‌های پرهزینه ملت‌سازی، گزینه‌ای منطقی‌تر و کم‌هزینه‌تر به نظر می‌رسد، اما این رویکرد نیز عاری از هزینه و ریسک نیست و پیامدهای خاص خود را به دنبال دارد.

    نخست باید تأکید کرد که حملات جراحی‌شده و محدود، به ندرت می‌توانند ریشه مناقشات و اختلافات بین‌المللی را از میان بردارند. حتی حملات هدفمند به رهبران  معمولاً صرفاً به حذف افراد کلیدی منجر می‌شود، اما نفوذ سیاسی یا ایدئولوژیک آن گروه‌ها را به شکل محسوسی کاهش نمی‌دهد. این نمونه‌ها نشان می‌دهد که اتکای صرف به اقدامات ضربتی، به‌تنهایی نمی‌تواند جایگزین راهبردی جامع و پایدار برای حل بحران‌های منطقه‌ای و بین‌المللی باشد.

    شکست پنهان؛ چرا حملات ترامپ نتوانست برنامه هسته‌ای ایران را متوقف کند؟

    بر اساس گزارش‌های اطلاعاتی جدید، میزان خسارت وارده به برنامه هسته‌ای ایران بسیار کمتر از برآوردهای اولیه بوده است و بخش عمده‌ای از سانتریفیوژها و ذخایر اورانیوم غنی‌شده ایران احتمالاً بدون آسیب جدی باقی مانده‌اند. حتی اگر خوشبینانه‌ترین ارزیابی‌های دولت آمریکا صحیح باشد، اگر مسیر دیپلماسی جدی در پیش گرفته نشود، چه ترامپ و چه جانشین او، ظرف چند سال آینده بار دیگر با همان بحران قدیمی روبه‌رو خواهند شد.

    دسته دوم از مخاطرات سیاست حملات محدود و مدل جکسونی، به مسأله کنترل بحران و پیش‌بینی واکنش طرف مقابل مربوط می‌شود. شوخی اخیر کاربران شبکه اجتماعی ایکس به‌خوبی این پارادوکس را نشان می‌دهد: کاربران، پست‌های ترامپ را با همان لحن و سبک به امپراتور هیروهیتو پس از حمله به پرل هاربر نسبت می‌دادند همراه با عبارت آشنا: «اکنون زمان صلح است.» این شوخی به‌خوبی پوچی درخواست صلح بلافاصله پس از بمباران را عیان می‌کند؛ همان‌گونه که منطقی نبود آمریکایی‌ها تنها چند روز یا هفته پس از حمله به پرل هاربر آمادگی مذاکره و صلح داشته باشند.

    شاید مهم‌ترین ایراد مدل جکسونی حملات محدود این باشد که پیروزی‌های سریع و کم‌هزینه، نوعی اعتماد به‌نفس اغراق‌آمیز و کاذب را در میان تصمیم‌گیرندگان و افکار عمومی ایجاد می‌کند. این موفقیت‌های آنی، دولت‌ها و مردم را وسوسه می‌کند که بارها به سراغ گزینه نظامی بروند و دامنه ماجراجویی‌های نظامی را گسترش دهند. بازتاب این رویکرد را می‌توان در واکنش‌های رسانه‌های محافظه‌کار و شبکه‌هایی مانند فاکس‌نیوز به حملات ترامپ علیه ایران دید؛ فضایی که سرشار از تحسین و حمایت بود. در چنین شرایطی، تنها سیاستمداری با انضباط و خویشتنداری واقعی می‌تواند در برابر فشار افکار عمومی برای تکرار این موفقیت‌ها مقاومت کند؛ اما «انضباط» مفهومی است که به‌سختی می‌توان آن را به رئیس‌جمهور چهل‌وهفتم آمریکا یا به پایگاه جکسونی و پوپولیست او نسبت داد.

    در نتیجه، یک تهدید جدی پیش روی سیاست آمریکا قرار دارد: موفقیت‌های پررنگ و سریع هفته‌های اخیر، می‌تواند راه را برای تصمیم‌گیری‌های نسنجیده و ماجراجویی‌های بزرگ‌تر هموار کند. کافی است کنگره و رسانه‌ها به پیروزی رئیس‌جمهور در حمله اشاره کنند تا انگیزه و فشار برای ادامه این مسیر دوچندان شود. رویکرد جکسونی ترامپ این امکان را به او داد که در برابر فشار همزمان تندروها و میانه‌روها مقاومت کند و مسیری میانه میان مداخله‌گری و خویشتنداری انتخاب نماید؛ اما تکرار موفقیت این مدل در همه بحران‌های پیش رو، چندان قابل تضمین نیست و هر تصمیم عجولانه می‌تواند آمریکا را به سوی دور باطل جدیدی از ماجراجویی‌های پرهزینه سوق دهد.

    منبع: فرارو به نقل از فارن پالسی

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.