رای الیوم نوشت: شانس موفقیت طرح اسرائیلی-آمریکایی برای نابودی ایرانَ، اگر نگوییم کاملاً منتفی است، بسیار اندک به نظر میرسد.
بعید میدانم پای ایران به این ماجرا کشیده شود. اگر برخی اینطور تصور میکنند که انصارالله نیروی نیابتی ایران است، یک تلقی نادرست است. انصارالله با حمایتی که از مردم غزه انجام میدهد همیشه به طور شفاف اعلام کرده هدفش از این اقدام به هم زدن امنیت خطوط دریایی نیست یعنی مسئولانه این موضوع را قبول دارد که خطوط باید امن باشد. تنها هدف انصارالله این بود که اسرائیل را زیر فشار بگذارد که غذا و دارو را از مردم غزه محروم نکند. اتفاقا این به عهده جامعه جهانی بود که در این رابطه اقدامی انجام دهد تا انصارالله مجبور نباشد تا این مرحله پیش برود و به عملیات نظامی رو بیاورد. استفاده اسرائیل از غذا و دارو به عنوان یک اسلحه و تحریم مردم غذه یک جنبه جنایت جنگی دارد و شاهد کم کاری نهادهای بین المللی، سازمان ملل و امثالهم هستیم.
هدف این یادداشت صرفا اشاره به جنبه های کوچکی از این مقوله است و اثبات اینکه ایران به دیوار شیشه ای هیچکس سنگی نپرانده بلکه کوشیده است به آنان که خانه هایشان در معرض سنگ پرانی متجاوزانه و ویرانی از سوی دیگران قرار گرفته کمک کند تا خانه و موجودیت خود را حفظ کنند.
سیاستهای ترامپ پراکنده، غیرمنسجم و تحت تأثیر منافع شخصیاش است. از تعرفههای تجاری و روابط خارجی تا سیاستهای داخلی، همه چیز بر محور وفاداری به او میچرخد، نه اصول اقتصادی یا امنیت ملی. او ساختارهای سنتی نظم جهانی را تخریب کرده و با بیثباتی، رکود تورمی و بحران اقتصادی، ایالات متحده را به دشمن بالقوه متحدانش بدل ساخته است. برخلاف کندی، ترامپ سودجویی شخصی را جایگزین رهبری جهانی کرده و آمریکا را از یک قدرت پایدار به یک «دزد ژئوپلیتیکی» تنزل داده است.
بسیار ضروری است که ضمن تن ندادن به مذاکرات تحت فشار و ارعاب، شرایط را به گونه ای مدیریت کنیم که رژیم اسرائیل برنده نهایی آن نباشد، کشور را به ورطه جنگ نکشاند و زیرساختهای اساسی هسته ای و نظامی را که سالها برای تهیه و تدارک آنها وقت و هزینه کرده ایم را نابود نکند.
عبدالباری عطوان گفت: دگیری های خونباری که در شمال سوریه و مشخصا در طرطوس و لاذقیه رخ داد، بسیار خطرناک و جدی است و چه بسا چهره منطقه و حد و حدود آن را تغییر دهد.
دونالد ترامپ دوره دوم ریاست جمهوری خود را با یک وعده صِرف یعنی "احیا عصر طلایی آمریکا" آغاز کرده است. با این حال، با توجه به افزایش نرخ تورم، تضعیف بازارهای مالی، و نقش ترامپ در اصلاح وضعیت دلار در اقتصاد جهانی، هیچ بعید نیست که وی بحران بزرگ اقتصادی را سبب شود که به غلط، مدعی رفع و حل آن است.
خشم دو رئیس جمهور آمریکا و اوکراین از هم، خشم و تنفر رئیس جمهور اوکراین از رئیس جمهور روسیه و خشم رهبران اروپایی از رؤسای جمهور آمریکا و روسیه، صرفاً پدیدههای مربوط به افراد نیست، بلکه بازتابی از سازهها و شرایط متحول سیاسی با اثرگذاری عمیق بر روابط بینالمللی است و این پدیده به این سؤال تحلیلی میانجامد که چگونه میتوان نسبت روانشناسی و روابط بینالمللی معاصر را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و چگونه میتوان چارچوبهای روانشناسی سیاسی را به بحران اوکراین در پایان سه سالگی آن تعمیم داد؟در پاسخ ابتدا باید «بنیادهای روانشناسی سیاسی» را مورد توجه قرار داد سپس در «سطح نخبگان و رهبران مؤثر، شاخصه آن روانشناختی» را بررسی کرد و سرانجام «در سطح مناسبات قارهای در اروپا و مناسبات فرا آتلانتیکی»، عناصر روانشناختی را مورد شناسایی قرار داد.
رای الیوم در سرمقاله امروز(شنبه) نوشت: سه تحول کلیدی وجود دارد که روند بهبودی سریع محور مقاومت از برخی بحران های اخیر نظیر انفجار پیجرها و ترور فرماندهان رده بالای آنها بویژه در حزب الله لبنان را نشان می دهد.
سوال اصلی این است که آیا ما به یک دور جدید از افول موقعیت آمریکا وارد میشویم یا حملات دولت دومِ ترامپ به اتحادها و نهادهای "قرن آمریکایی"، نمودهای عینی یک گذار جدید در عرصه بین المللی را نمایندگی میکنند. ما احتمالا پاسخ این پرسش را تا سال ۲۰۲۹ نخواهیم دانست.
ترامپ با تضعیف دموکراسیهای سنتی و نزدیکی به مستبدان، آمریکا را از اتحادهای باثبات و ارزشمند اروپایی و آسیایی دور کرده است. این سیاست کوتاهبینانه، روابط با همسایگان شمالی و جنوبی را به خطر میاندازد و منافع درازمدت کشور را قربانی منافع آنی و غیرشفاف میکند. برخلاف نظامهای دموکراتیک که با اعتماد، شفافیت و همکاری پایدار همراه هستند، تعامل با مستبدان نه تنها پرهزینه و نامطمئن است، بلکه نظم جهانی را شکنندهتر و غیرقابل پیشبینیتر میسازد.